حقيقت الهي، كلامي درست، ثابت در همه اعصار، و عاري از دروغ و ناپاكيهاست. اين كلام نيكو همچو درختي نيكو بر اصلي ثابت و پايدار يعني الله (همان يهوه، همان اهورامزدا، . . )، يگانه پادشاه آسمانها و زمين تكيه دارد كه اصل همه اديان است، و بدان زنده و پايدار است و شاخ و برگهاي اين درختِ حقيقت، بر گسترة زمين منتشر شود. ثمرهاش تصديق كنندگان و تسليم شوندگان به آن حقيقت ثابتاند كه زندگيشان در دنيا و آخرت بدان تثبيت گردد. همانطور كه درخت نيكو بر اصل خود تكيه دارد و بدان زنده و پايدار است و داراي شاخ و برگهائي گسترده در آسمان متكي بر اصل خود است، و همواره ميوهاي خوب و نيكو به اجازه پروردگارش دهد. در مقابل، كلام خبيث يا موهومات مذهبي است كلامي كه متكي بر اصلي خبيث است و گستره شاخ و برگ آن بر زمين حاصل و ثمرهاي ندهد مگر ناپاكان و ستمكاران. چنين كلامي سرانجامي ندارد مگر اينكه از زمين ريشه كن شود و محصولاتش در سراي دنيا و آخرت برقرار نباشند. همچو درخت نامرغوب كه جز ميوه بد ندهد و سرانجام از روي زمين براي هيزم ريشه كن شود و به درد چيزي جز سوزاندن نخورد. اما اصل خبيثي كه موهومات مذهبي از آنان زاده شود، همان منكرين حقيقت آسمانياند كه بظاهر پيشواياني خيرخواه ولي در باطن گرگاني در لباس ميشاند، نه تنها آنرا منكرند بلكه با آلودنش به انواع شرك و شفاعت چنان تغييرش دهند تا ديگران را نيز از منافع تربيتي آن باز دارند تا باشد كه از آنان براي هوسهاي خويش بهرهكشند. از اينروي دنبالروان هوسهاي خويش را نه تنها از رفتن به حقيقت پرمنفعت أخروي مانعاند بلكه در خانهاي پر هلاكت ساكن مينمايند[1].
آغاز كار :
شاگرد : سلام عرض مي كنم استاد…
استاد : سلام از ماست. چقدر از ديدنت آقاي خردمند شاد شدم. باز هم طبق معمول بر سر قرار به موقع آمدي و اين نشانة اشتياق تو براي فهم حقيقت است. اگر اشتباه نكنم قرار بود در اين ديدار در باب شفاعت نظر خود را بيان كنم. اجازه بده بي درنگ موضوع را تجزيه و تحليل كنيم و از وقت خويش حداكثر استفاده را ببريم. اگر عيبي ندارد دوست دارم كه در ابتدا بطور مختصر نظر خودت را در اين خصوص بدانم.
شاگرد : بيان خلاصه مطلب در چند جمله سخت است با اينحال به عقيدة من به هيچوجه شفاعتي وجود ندارد و قبول اين حرف منطقي نيست.
استاد : به عقيدة من سخن شما همانقدر مورد پذيرش است كه سخن كسي كه مي گويد قبول هر نوع شفاعت امري منطقي است چرا كه هر دو بدون هيچگونه ميزان صحيحي سخن مي گوئيد و تنها عقيدة خود را به شنونده مي خواهيد تحميل كنيد. اما مي دانيد براي گفتگو در باب مسائلي دقيق، بويژه در بارة مسائلي كه مربوط به الله است بايد از 3 ميزان صحيح استفاده كرد تا در پايان كار، دو طرف گفتگو بتوانند به يك نتيجة مشترك منطقي دست يابند، البته با توجه به صحبتهاي گذشتهمان مي دانم خودت آن 3 ميزان را بخوبي مي شناسي.
3 ميزان براي شناخت :
شاگرد : بله ، اين 3 ميزان شناخته شده و مورد قبول اكثر خردمندان عبارتند از:
الف- علوم تجربي : دانشي است كه شناخت قوانين حاكم بر طبيعت را جستجو مي كند و از تجربيات سادة كسب شده در طول زندگي انسان آغاز مي شود تا به پيچيدهترين نوع آن يعني علوم تجربي مانند فيزيك، شيمي، زمين شناسي و زيست شناسي و غيره ختم مي گردد.
ب- علم بيان : دانشي است كه بيان آدمي يا بعبارتي استدلال محض انسان، آنرا شكل مي دهد كه اين ميزان از خصوصيت ذاتي فهم رياضي در بشر نشأت مي گيرد و از سادهترين نوع استدلال تا پيچيدهترين نوع آن كه همان رياضيات عالي است را شامل مي گردد.
ج- كتاب منير : كتاب و ميزاني روشن و مورد قبول دو طرف گفتگو است و در مسائل ديني شامل تمام راهنمائيهاي پروردگار عالميان، در كتابهاي آسماني مي باشد، البته تا آنجائي كه اصالت آنها حفظ شده باشد[2].
خلاصة مقاله :
استاد: آفرين بسيار مختصر آنرا پاسخ گفتي پس بيا موضوع شفاعت را نيز كه يك بحث عام ، در ميان همة اديان است به همين طريق بررسي كنيم يعني در ابتدا به منابع علوم تجربي نظري بيافكنيم كه در اين مورد تنها كتب لغت براي معناي دقيق شفاعت به كمك ما مي آيند تا توسط آن به يك درك واحد از تعريف شفاعت ميان دو طرف دست يابيم و با اين ميزان واحد وارد مرحلة دوم شويم. در مرحلة دوم بر اساس معناي دقيق شفاعت مي توانيم يك تحليل دقيق و منطقي از شفاعت ارائه دهيم تا بتوانيم شفاعت درست از نادرست را تميز دهيم. در مرحلة سوم به كتابهاي آسماني نظري خواهيم انداخت تا درستي تحليل مرحلة قبل را با آن مقايسه كنيم.
تعريف شفاعت :
استاد : «شفاعت» در لغت به معناي واسط يا ميانجي شدن است و «شفيع يا شافع» به كسي يا چيزي گويند كه براي فردي واسطه يا ميانجي بسوي كسي يا چيزي ديگر گردد، و معمولا براي واسطه بسوي خير استعمال مي شود ولي در مورد ميانجيگري بسوي شر هم بكار آيد[3] . البته در مذاهب، طالبان عمل شفاعت، شفيعان خود را واسطههائي ميان خود و خداوند براي كسب منافع يا دور كردن شر، تصور مي كنند كه اين تصور را مي توان به دو دستة عمومي تقسيم كرد : 1- يا طالب خير دنيائي 2- يا طالب خير آخرتي براي خود مي باشند.
شناخت شفيعان مجاز براي كسب خير دنيائي :
درمرحلة دوم با اين تعريف عام كه ميان دو طرف استاندارد شد همة مواردي را كه اين تعريف آنها را در بر مي گيرد، بررسي مي كنيم. ابتدا ببينيم : چه شفيعاني در دنيا مسبب خير دنيائي براي انسان مي شوند؟ آيا با اين تعريف مي توان خورشيد را كه خير كثيري را براي انسانها به ارمغان مي آورد شفيعي براي انسانها دانست ؟ يا مي توان گياهان را واسطههائي دانست كه اكسيژن مورد نياز بشر را فراهم مي كنند؟ آيا مي توان چهارپايان را ميانجياني دانست كه تمام نيازهاي دامي انسان را مهيا مي كنند؟
شاگرد : اگر تعريف فوق را قبول كنيم جواب همة سؤالات شما مثبت است و حتي منحصر به اين 3 عامل نمي شود بلكه اين تعريف تمامي عواملي كه در چرخههاي حيات شركت دارند را در بر مي گيرد. مانند تمامي نباتات و چهارپايان مورد استفاده انسان، باران، باد، نور خورشيد، زمان سنجهاي طبيعي چون گردش خورشيد و تغييرات اهلة ماه، كوهها و غيره، همگي به نوعي واسطه مي باشند كه روزيهاي انسان را فراهم مي كنند. اما بايد توجه داشت كه همة اينها بي اختيارند و فرمانبري مطيع نسبت به فرماندهندهاي حكيماند.
استاد : بله حق با شماست كه تمامي عوامل فوق، در انجام كاري كه مي كنند بي اختيارند ولي بايد توجه داشته باشي كه در تعريف شفاعت يا شفيع پارامتر اختيار شرط لازم نبود. البته از شما مي پذيرم كه بهتر است بعداز تشخيص شافعين، ميزان اختيار آنها را نيز روشن كرد. كاملاً واضح است كه تمامي شافعين ياد شده به تنهائي كاري از عهدهشان بر نمي آيد، بعبارتي وجود شفيع چهارپا به ميانجيگري گياه وابسته است و وجود گياه و باردهياش به ميانجيگري نور خورشيد وابسته است و نور خورشيد نيز بر بسياري از سيارات مي تابد ولي استفاده كنندهاي چون انسان در آنجا حضور ندارد تا اين واسطهگري در جهت مفيدي بار دهي داشته باشد. بنابراين تمامي اين عوامل در زمين در يك همكاري بزرگ به كمك هم مي آيند تا برآيند كار متوجه باردهي به انسان باشد كه اين مطلب نشان مي دهد، يك هدف گيرندة مختاري وجود دارد كه براي هدفش : يعني انسان، عوامل فوق را در يك مجموعة پيچيده، برنامه ريزي و هماهنگ كرده است، در نتيجه يگانه شفيع كاملاً مختار براي انسان، تنها اوست و الباقي، شفيعاني بي اختيار يا با اختيارات جزئي به اجازة او در جهت هدف اويند. منظور از شفيعان با اختيارات جزئي، اشاره به شفيعان انساني در كسب منافع دنيائي براي انسانهاي ديگر است مانند ميانجيگري كه والدين براي فرزندان و يا كارفرمايان براي كارگران يا كارگران براي كارفرمايان در كسب منافع دنيائي دارند. خلاصة اين تبادل نظر چنين مي شود :
«تك تك عوامل دخيل در چرخههاي حيات واسطه يا شفيعاني بي اختيار براي انسانها بسوي كسب منافع دنيائي مي باشند، و اگر هم به اين مجموعه عوامل بصورت يك سيستم كه هدف واحدي را دنبال مي كند نگاه كنيم بايد بگوئيم كه هيچ شفيع كاملاً مختاري براي انسان جز الله در كسب خير دنيائي وجود ندارد.»
شفيعان مجاز براي كسب خير آخرتي :
اينها همة آن شفيعاني بودندكه الله اجازه داده است در كسب منافع دنيائي براي بشر واسطه شوند. اكنون نگاهي معقول به شفاعتهائي خواهيم انداخت كه در كسب منافع آخرتي از طرف پروردگار عالميان اجازه داده شده است. آيا مي توانيم بگوئيم پيامبران شفيع يا واسطهاي ميان الله (يا راهنمائيهاي الله) با بشر مي باشند تا هدايتها را به گوش جهانيان برسانند؟ يا مي توانيم بگوئيم ملكهائي چون جبرئيل همان روح القدس، واسطهاي ميان الله و پيامبران در ابلاغ پيامهاي آخرتي هستند؟
شاگرد : بله، همينطور است.
استاد : حال حد اختيارات اين شفيعان را بررسي مي كنيم. شما اگر به اين سؤالات پاسخ دهيد اين موضوع نيز روشن مي شود.
1. آيا اختيار پيامبران در گزينش آنها به پيامبري دخيل بوده است؟
2. آيا بعداز بعثت هر پيامبري اختيار آنان در انتخاب زمان و مكان وحي مؤثر بوده است؟
3. آيا پيامبران اختيار دخل و تصرفي در آنچه بر آنان وحي مي شد را داشتند؟
4. آيا پيامبران حق انتخاب در گزينش مردم بسوي ايمان را داشتند بطوريكه آناني را كه دوست مي داشتند، مؤمن نمايند و گروهي ديگر را محروم دارند؟
شاگرد : پاسخ سؤالات شما را بترتيب مي دهم :
1. پارسائي و تقوي شرط كافي براي پيامبري نيست و هر انساني هر چقدر هم راه تقوي را برگزيند تا زمان و مكان وحي كه بر اساس برنامههاي از پيش تقدير شدة الله است، فرا نرسد گزينش شخصي به پيامبري در كار نخواهد بود. از اينرو اختيار پيامبران در انتخاب نبوت نقشي نداشته است.
2. از آنجا كه وحي بر پيامبران گاه در ميانة انجام كاري بر آنان نازل مي شد مثلاً در ميانة بحث و گفتگو با فرد يا گروهي، معلوم مي دارد كه اختيار آنان در زمان و بالطبع مكان وحي نقشي نداشته است.
3. مسلماً آنان مجبور بودند آنچه را كه الله بر آنان وحي مي كرد را عيناً انتقال دهند و حق كوچكترين دخل و تصرفي در آنرا نداشتند.
4. كسي كلام وحي را تصديق كرده و به آن عمل مي كند كه حقيقتاً صاحب خرد باشد و كارها و افكار پيش از آشنائي او با كلام وحي اين شايستگي را به اثبات رسانده باشد. بنابراين اينگونه شايستگان به كلام خداوند ايمان مي آورند و علاقة پيامبر بر ايمان آوردن فردي موجب نخواهد شد كه آن فرد به كلام وحي ايمان آورد مگر آنكه حقيقتاً شايستة ايمان آوردن باشد، و ميانجيگري پيامبران، تنها براي ابلاغ هدايتهاست نه اجبار ديگران به قبول آن.
جالب است، با توجه به جواب اين سؤالات بنظر مي آيد بعضي از شفاعت كنندگان بسوي منافع دنيائي صاحبِ اختيارات جزئي بودند مثلاً يك كارفرما در مورد وساطت براي كارگرش بسوي منفعتي، داراي اختياراتي است، يعني مي تواند زمان و مكاني را براي برآورده كردن نياز او مقرر دارد يا در ميزان آن كاستي و افزوني قائل شود يا به هر كس بخواهد آن خير را بدهد يا ندهد. در حاليكه پيامبران، اين ميانجيگران خير آخرتي حتي از داشتن اين اختيارات جزئي در مأموريت خويش بي بهره بودهاند.
استاد : آقاي خردمند، آفرين بر شما مقايسه بجائي انجام داديد پس اين نشان مي دهد با اينكه پيامبران شفيعاني به اذن الله براي بشريت بسوي هدايتهاي الله هستند ولي شفيعاني بي اختيار مي باشند، و آنان تنها، شفيع ابلاغ هدايتهاي خداوند به بشريت هستند و ميانجي اصلي براي كسب منافع آخرتي همان راهنمائيهاي الله در كتابهاي آسماني و عمل به آنها مي باشد. به همين طور مي توانيم در مورد ملكهائي چون جبرئيل كه شفيعاني به اذن الله براي ابلاغ هدايتهاي الله مي باشند همين استدلال را بكنيم يعني آنان در انجام مأموريتشان اختياري در انتخاب پيامبران و زمان و مكان وحي ندارند و آنچه را كه الله مقدر كرده است نه كم، و نه بيش انجام مي دهند. پس باز هم در اين موارد آن واسطة كاملاً مختار براي بشر بسوي كسب منافع آخرتي فقط الله است و الباقي، شفيعاني بي اختيار براي بشر مي باشند. پس بطور خلاصه شفيعان مجاز براي كسب منافع آخرتي چنين مي شود : «پيامبران و يا ملائكهاي چون جبرئيل شفيعاني به اذن الله براي ابلاغ راهنمائيهاي الله مي باشند كه در مأموريت خويش بي اختيارند و اما راهنمائيهاي خداوند در كتابهاي آسماني تنها واسط يا شفيع براي سازگار ساختن افكار و رفتار فرد به كسب منافع آخرتي ميباشد مشروط بر اينكه آن راهنمائيها را تصديق كرده و به آن عمل كند.»
آيا تا اينجاي كار گمان نمي كني كه در اظهار نظر اوليه خود بايد تجديد نظر كني؟
شاگرد : البته قبول دارم كه مطلق گوئي من خطا بود و متوجه شدم كه شفيعان مجازي هم همانطور كه توضيح داده شد وجود دارند، ولي در آغاز، منظور نظر من بيشتر آن قانونمندي واحدي بود كه در تمامي اديان منحرف شده از حق وجود دارد يعني اكثر عوام هر فرقه بر مبناي اقوال نقل شده از رهبران آن فرقه، مقدسين مرده، خصوصاً پيامبران خويش و حواريون آنان را در كسب حوائج يا زدودن ناراحتيهاي دنيائي شفيعاني قرار مي دهند، بطوريكه آنان را براي رفع مصيبتهاي واردة دنيائي مي خوانند و يا اينكه آنان را شفيعان خويش براي خلاصي از عذاب جهنم تبليغ مي كنند.
شفيعان غير مجاز در كسب خير :
استاد : بله، استدلال ما هم در مرحلة دوم هنوز به پايان نرسيده است. تا حال ما دو دسته شفيع يا ميانجيگران خير كه الله آنرا اجازه داده است را منطقاً بررسي كرديم : يك دسته ميانجيگران خير دنيائي، دستة ديگر ميانجيگران خير آخرتي. اكنون نگاهي منطقي به آن نوع شفيعاني كه شما ياد كرديد مي اندازيم. در ابتدا به شفيعان دنيائي نظر مي افكنيم. 1- مي دانيم پيامبران و تابعين آنان در زمان حيات خويش مي خوردند و مي آشاميدند و نكاح مي كردند پس آنان خود نيازمند به همة عوامل دخيل در چرخههاي حيات بودند كه در ابتداي بحث ياد كرديم كه ديگران نيز به آن محتاج بودند و هستند. پس آنان آنقدر مالك نفس خويش نبودند تا خود را از اين قيد رها كنند. 2- پس از قبول نيازمندي آنان در حد نياز ساير ابناء بشر، همه قبول دارند، آنان قادر نبودند در زمان حيات خويش، در رفع نيازهاي خود تنها خير دنيائي را براي خويش كثير گردانند و از آسيبهاي دنيائي خود را بر حذر دارند. پس همين دقت نظر معلوم مي دارد آنان آنقدر دانش فراگير بر عوامل آشكار و پنهان حاكم بر قوانين طبيعت و نيز قدرت كنترل بر آن را نداشتند تا فقط خير دنيائي را براي خويش طلب كنند و از آسيبهاي آن در امان باشند. پس چطور ممكن است كسي كه صاحب آن نوع قدرت و دانش در رفع نيازمنديهاي خويش نيست براي ديگران در رفع همان نوع نيازمنديها آن هم پس از مرگش قادر باشد؟ و كسي كه چنين دانش فراگيري نداشته باشد طبيعتاً قادر به تصميم گيري درست در مورد رفع معضلي كه نيازمند چنين وسعتي از دانش است نمي باشد و بالنتيجه چنين كسي تسليم تصميم و فرمانهاي كسي است كه دانش و قدرت او بر همه چيز احاطه دارد يعني همان الله كه فراگيري دانش و قدرت او بر همة زمانها و مكانها تعلق مي گيرد كه غلبه كننده يا كمك كنندهاي در اين خصوص براي او نمي تواند باشد. علاوه بر قدرت و دانش فراگير او در همه چيز، او هميشه زندهاي است كه نمي ميرد تا نيازمند به جانشين بعداز خود باشد و او را نه خواب و نه چرت مي گيرد تا نيازمند به معاون در اوقات استراحت خويش گردد و چون حاضر در همه جاست نيازمند به واسطهاي براي انتقال اطلاعات از تحولات نقطهاي از جهان به خودش نيست. نتيجه اينكه قبول چنين شفيعان انساني كاري بي خردانه است و بعداز دقت نظر به چنين نيازمنديهائي در آنان، سخني جاهلانهتر خواهد بود كه چنين افرادي را فرزندان خدا كه در ذات با او مشترك هستند بخوانيم. نتيجه اينكه اينان از زمرة شفيعان اذن يافتة الله براي كسب منافع دنيائي كه قبلاً بررسي كرديم نمي باشند.
اما ميانجيگري آنان براي امت خويش در سراي آخرت : اگر آن بزرگان شايستگاني براي خير آخرتي باشند مسلماً اين شايستگي را روي اطاعت از فرمانهاي پروردگار جهانيان كسب كردهاند و چنين افرادي هيچگاه چيزي را به غير سزاوار براي كسي نمي خواهند، و چه حكمي در آخرت براي كسي شايستهتر از حكم داناي به آشكار و پنهان هر چيز مي تواند باشد؟ كه او بخاطر احاطة كامل دانشاش بر هر چيزي بهترين حكم دهندگان براي هر فرد است. و چطور مي شود كه بزرگان مطيع الله حكمي ديگر ولو با تفاوت ناچيز در حكم خداوند را براي ديگري طلب كنند؟ در آنصورت چنين درخواستي بنفع كسي غير سزاوار خواهد بود. به قطع آن مطيعان چنين رفتاري كه مغاير با شخصيت شكل گرفته گذشته شان كه همانا اطاعت محض از الله است از خود نشان نخواهند داد. بنابراين قبول چنين شفاعتي نه تنها براي هر صاحب خردي معقول نيست بلكه توهين و افتراي بزرگي بر الله آن داناي بر هر آشكار و پنهان مي باشد.
اكنون بد نيست خلاصة مطالب تا اينجا را با رسم يك جدول طبقه بندي كنيم :
خلاصه سخن :
شفاعت |
براي طلب خير آخرتي |
شفاعت نادرست (مقرر نشده) |
مثال : گمان به شفاعت بزرگان دين براي محكومين به عذاب جهنم از طرف الله. |
|
شفيعان درست (به اذن الله) |
مثال : ميانجيگري كتابهاي آسماني كه عمل به فرمانهاي الله در آنها موجب رستگاري در آخرت مي گردد |
|||
مثال : ميانجيگري پيامبران براي ابلاغ هدايتها براي بشر و يا ميانجيگري ملكها براي انزال هدايتها به پيامبران بدون هيچ اختياري در انجام مأموريت خويش |
||||
براي طلب خير دنيائي |
شفيعان درست (به اذن الله) |
مثال : تمام عوامل دخيل در چرخههاي حيات واسطههائي براي برآورده كردن نياز و درخواستهاي بشر هستند. |
||
شفاعت نادرست (مقرر نشده) |
مثال : گمان به ميانجيگري مقدسين مرده براي طلب خير يا رفع مصيبتهاي دنيائي |
اگر در اين جدولي كه كشيدم دقت كني متوجه مي شوي كه مثالهاي شفاعتهاي نادرست را با لفظ «گمان به» آغاز كردم در حاليكه در مثالهاي شفيعان درست، مورد مثالهائي ملموس آورده شد. علت آن است كه شفاعتهاي نادرست در جهان خارج واقعيتي ندارند و تنها نوعي تصور و گمان از جانب گروهياند و برعكس، مثالهاي شفاعتهاي درست را همگان لمس كردهاند و با آن آشنائي كامل دارند. آيا تا اينجاي مطلب به سؤال شما منطقاً پاسخ داده شد.
بررسي شفيعان در كتاب آسماني :
شاگرد : گمان مي كنم پاسخ خود را يافتم با اينكه بر طبق ميزانهاي ياد شده در آغاز بحث قرار شد در انتها، درستي تحليل منطقي فوق را با كتابهاي آسماني ميزان كنيم. بنابراين هنوز نمي توانم به قطع به اين سؤال شما پاسخ مثبت دهم.
خصوصيتهاي كتاب اصيل آسماني :
استاد : بله حق با شماست. پس بهتر است وقت را تلف نكنيم و به سراغ قرآن و كتاب مقدس برويم و البته اگر از اين دو مرجع فقط ياد كردم مفهوم اين نيست كه تنها كتابهاي آسماني در طول تاريخ بشريت منحصر به اين دو كتاب بوده است بلكه هر انسان خردمندي هر سخني را كه حقيقتاً از جانب پروردگارش باشد مي پذيرد چون همانطور كه صحبت شد پيامبران تنها ابلاغ كنندگاني بي اختيارند و مطالب مُنْزَل، سخنان ارزشمند يك عالم بزرگ است كه برنامههاي مقدر شدة بشري كه از جانب خودش تقدير شده است را بيان مي كند، و بخاطر اينكه گويندة كتاب و مطلب مورد بحث آن يكي است پس بايد مضمون تمام كتابهاي آسماني نيز يكسان باشد و در مورد برنامههاي مقدر شدة آفرينندة بشر، براي بشر سخن گويد. بنابراين سخن اين كتابها نه محلي بلكه عمومي و جهاني و غير متأثر از زمان و مكان است و همان چيزي است كه يك صاحب خرد به دنبال آن براي جواب به سؤالات مشكلش در باب حكمت وجودي انسان مي گردد و منطقاً چون مضمون تمامي اين نوع كتابها يكسان است براي جهانيان يك كتاب حقيقتاً آسماني براي رفع سؤالات مشكل در اين خصوص كافي است، خواه اين كتاب به زبان عبري يا عربي يا يوناني و يا چيني باشد. بنابراين ما هيچگونه تعصبي روي يك كتاب آسماني خاص نداريم چون مي دانيم در واقع كتابهاي آسماني مختلف، كتابي با يك موضوع و يك نويسنده با زبانهاي مختلف است. اما هيچ علاقهمندي به كتاب آسماني وجود ندارد كه بخواهد كتاب يا سخنان انساني را بجاي سخنان خداوند به او قالب كنند. بنابراين خردمندان علاقهمند به كتاب آسماني فقط به دنبال برنامههاي تقديري پروردگارشان كه براي بشر سروده است، هستند نه بدنبال سخنان تقلبي يا سخنان تحريف شدهاي از او، برنامهاي كه در آن شرحي از خواست حكيمانة الله براي موجود خردمند و شرحي از چگونگي اجراي آن خواست از گذشته به حال و از حال به آينده وجود دارد. چرا كه انسان دانا مي خواهد قانونمنديهاي حاكم بر زندگي خويش را شناخته تا با تطبيق زندگي خود با آن قانونمنديها بهرهمندي بيشتري در زندگياش كسب كند. نتيجه اينكه در چنين كتابي فقط سخن از الله بايد باشد و لا غير : يعني صحبت از تقدير حكيمانة او براي بشر و شرح اجراي آن برنامه در گذشته توسط او، و شرح كنترل آن برنامه در زمان حال از جانب او، و شرح چگونگي رسيدن به سر مقصد منظورِ نظرِِ او. پس يكي از مشخصات مهم كتابهاي اصيل آسماني توصيف يگانه سياست كننده و تدبير كنندة امور بشر يعني الله و برنامههاي اوست در نتيجه چنين كتابي بايد عاري از غلو در باب شخصيتهاي انساني و غير باشد كه دخالتي در برنامههاي تقدير شده براي بشر نداشته و ندارند. طبيعتاً بايد شرح برنامههاي اجرائي از گذشته به حالِ آن كتاب براي بشريت با واقعيت نيز منطبق و شرح برنامههاي آينده در قالب وعدهها راست آيد.
از ميان تمامي كتب مشهور به كتابهاي آسماني تنها قرآن است كه امروزه از چنين مشخصهاي برخوردار است چرا كه در تمامي اين كتاب جز بزرگيهاي الله توصيف ديگري ديده نمي شود واين بزرگيها در قالب شرح نقشههاي او براي بشر از گذشته به حال و از حال به آينده وصف شده است. نظير شرح مراحل تكامل آسمان و زمين مطابق با خواست از پيش تقدير شدة او بجهت ايجاد محيطي متناسب براي بهرهگيري موجود باشعور، و نيز شرح چگونگي پيدايش انسان بر روي زمين و از پس آن كنترل جوامع انساني مطابق با نقشة او بجهت اعلام خطر آيندة بشري براي پرورش خردمندان، كه تمامي اطلاعات بر حقايق گذشته، با واقعيتهاي شناخته شده در حيطة دانش منطبق است. و نيز در اين كتاب شاهد شرح حكيمانة نقشههاي الله براي آيندة بشري مي باشيم كه قصد او در نهايت جدا كردن خردمندان از بي خردان است كه قدرت خرد خويش را بوسيلة حلّ كردن مسئلة مشكل طرح شده توسط الله يعني همان مسئلة قيامتي، مورد آزمايش قرار دادهاند. برعكس در اين كتاب شاهديم كه چگونه خصوصيات پيغامبران در حد مشخصات انساني توصيف به واقعيت شده است و از ضعفهاي بحق آنان در مقابل مأموريت سختشان ياد مي شود، و گاه ضعفهائي از آنان را آشكار مي كند كه بطور طبيعي همة انسانها خواهان پنهان كردن آن از ديگرانند[4]، و يا چنانچه خواهيم ديد آنان را مأموريني كاملاً بي اختيار در ابلاغ رسالاتشان ياد مي نمايد.
اين است همة آن قرآني كه امروزه در دست است، در حاليكه مطالب ساير كتب موجود، كم و بيش آلوده به غلو شخصيتها و نيز عاري از ارائه نقشههاي تقدير شده براي آينده بشر است، كه همين رد پاي انسان ستمكار را براي قالب كردن سخن ظالمانة خويش به نام خدا نشان مي دهد. بوسيلة همين كتاب اصيل آسماني كه در موضوع و مؤلف با ساير كتابهاي آسماني واحد است مي توان به اصالت كتابهاي دست برده شدة پيشين نيز دست يافت و طريق اصلاحي آنان را يافت تا آنكه اهل آن كتاب به راستي افتخار نمايند آنچه را كه از پيشينيان خود به ارث برده بودند حقيقتاً كتابي حق از جانب پروردگار جهانيان بوده است.
البته من كمي از موضوع بحث انحراف يافتم ولي اين سخن لازم بود در اينجا تذكر داده شود تا قبل از ورود به موضوع اصلي كه همانا ميزان كردن بحث دو طرف گفتگو با ميزان كتابهاي آسماني بود، بدانيم كدامين كتاب موجود به دليل اصالت تأليف آن از جانب الله شايستگي ميزان كردن سخنان را داراست. آن هم نه بعنوان يك ميزان محلي كه از طرف يك قوم يا يك فرقة ديني حمايت مي شود بلكه بعنوان يك ميزان جهاني، كه هر قوم منتسب به قرآن تا زمانيكه اعمالش مغاير با آن كتاب است ادعايش تظاهري بيش نيست، و برعكس خردمندان هر مكتبي منتسب به هر كتاب آسماني حقاً كلام قرآن را همان مژدة پروردگار خويش خواهند يافت. تا اينكه من و تو نيز به اين تعهد كه از ابتداي بحث با يكديگر آغاز كرديم همچنان پايدار بمانيم و آن تعهد، عموميت دادن سخن در باب شفاعت بود نه آنكه آنرا از ديدگاه يك قوم يا يك دين يا مكان و زمان خاصي ببينيم كه قرآن نيز چنان كه خواهيم ديد همينطور برخورد كرده است.
با تمامي اين احوال نگاهي به كتاب عهد جديد از كتاب مقدس نيز خواهيم انداخت تا نشان دهيم حتي در اين كتاب هم با اينكه از شرايط يك كتاب اصيل آسماني خارج گشته است منتهي آن نيز از شفاعتهاي نادرست مشهور در بين اهل آن كتاب دفاع نمي كند. آيا تا اينجاي مطلب سؤال يا اعتراضي داري؟
شاگرد : نه، به عقيدة من مبحث لازمي را مطرح كرديد كه در عين جالبي براي من تازگي داشت.
استاد : بسيار خوشحالم. حال اجازه بده در مرحلة سوم، از اين ميزان اصيل كتاب آسماني در اين باب كمك بگيريم. اگر اشتباه نكنم حدود24 يا 25 آيه در قرآن در موضوع سخن ما وجود دارد كه در آن كلماتي هم خانوادة كلمة «شفاعت» قيد شده است. چنانچه خواهيم ديد تمامي اين آيات در قالب همان طبقه بندي ياد شده در جدولي كه به كمك هم كشيديم جاي مي گيرند.
شفيعان غير مجاز در كسب خير آخرت :
ابتدا تمامي آياتي كه عمل شفاعت در آخرت براي رهائي از عذاب جهنم، در آن نفي شده است را ياد مي كنم كه عبارتند از:
بقره:48و123 ، انعام:51و70و94 ، اعراف:53 ، شعرا:100 ، غافر:18 ، مدثر:48 ، روم:11-14
بطور خلاصه مجموعة اين آيات اعلام مي دارند كه در روز قيامت از شايستگان عذاب، عمل ميانجيگري يا همان شفاعت و گرفتن مال بعوض پذيرفته نمي شود و كسي هم نخواهد بود كه به ايشان كمك كند. آيه بقره:48 را بعنوان نمايندة آيات فوق ترجمه مي كنم:
١- بقره : وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ {48}.
ترجمه : بترسيد از روزي كه كسي، كسي را از چيزي بي نياز نكند و از آن (شخص)، عمل ميانجيگري (مورد اعتقادش براي رهائي از عذابش) قبول نشود و از او عوضي گرفته نشود و نه ايشان ياري شوند.(48)
با توجه به تمامي آيات نام برده، در روز قيامت كسي مالك عمل شفاعت براي رهائي خويش از عذاب جهنم نيست
كتابهاي آسماني ميانجياني براي كسب خير آخرت :
مگر اينكه از ميانجي درستي كه الله در دنيا اجازه داده است بهره برده باشد اين مضمون در آيات مريم:85-89 ، زخرف:86 ، سباء:23 ، طه:108-110 ياد شده است، و اين اجازه همان عمل وساطت كتابهاي آسماني براي كساني است كه آنرا تصديق كرده و عمل نمودند تا به كمك راهنمائيهاي آن، شخصيتي متناسب با ساكنين سراي نيكوكاران براي خويش سازند. مضمون اين سخن در آيات زير ياد شده است :
٢- مريم : أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا {77} أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا {78}كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا {79} وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا {80} وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا {81} كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا {82} أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا {83} فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا {84} يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا {85} وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا {86} لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا {87} وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا {88} لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا {89}
ترجمه : آيا به آنكه آيات ما را كفران كرده و گفته است : قطعاً (در آخرت نيز) مالي و فرزنداني داده شوم، دقت كردهاي؟(77) آيا آن پنهان (آخرتي) را اطلاع يافته است يا نزد آن رحمان (با ايمان به الله و رسولش و اطاعت از فرامينش) عهدي را (مبني بر كسب خير آخرتي) برگرفته است؟(78) هرگز (چنين نخواهد شد). گفتههايش را ثبت خواهيم كرد و عذابش را بيافزائيم(79) و آنچه را مي گويد ما به ارث بريم و به تنهائي نزد ما آيد(80) و اينان معبوداني غير الله را برگرفتهاند تا بنفع ايشان (در دنيا) عزّتي شوند(81) هرگز. آن معبودان (در زمان داوري) بر عبادت ايشان منزجر شوند و بر ايشان دشمن گردند(82) آيا دقت نكردهاي كه خود ما شياطين را بر كافرين مقرر كردهايم تا ايشان را بطرز خاصي (بر كفران) تحريك كنند(83) پس (براي فرود عذاب) بر ايشان عجله نكن همانا ما براي ايشان بدقت شمارش زمان كنيم(84) روزي كه آن متّقين را بسوي آن رحمان چون ورود ميهمان (به دربار پادشاه) گردآوريم(85) و گناهكاران را بطرف جهنم چون گلههاي تشنه (حملهور به آب)، برانيم(86) (هيچكدام به جهت كسب خير بهشتي و فرار از عذاب جهنم) آن عمل شفاعت (خيالي) را مالك نمي باشند مگر كسي كه نزد آن رحمان (با تصديق و شهادت به كلام الله) عهدي را ( مبني بر كسب خير آخرتي) برگرفته است(87) گفتند: آن رحمان فرزندي گرفته است(88) به يقين سخن زشتي را آوردهايد(89)
٣- زخرف : وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ {86}
ترجمه : كسانيكه غير او (الله) را مي خوانند آن عمل شفاعت (خيالي) را (در زمان داوري) مالك نمي باشند مگر كسانيكه به آن حق(يعني كتابهاي آسماني) در حاليكه به آن علم مي داشتند ، (پيش از زمان داوري) شهادت دادهاند (و بدينوسيله تعهدي را از الله مبني بر كسب خير آخرتي گرفتهاند)(86)
٤- سباء : وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ {23}
ترجمه : آن عمل شفاعت (كه ستمگران تبليغ مي كنند) در نزد او (براي كفران كننده) نفع نرساند مگر براي كسي كه (الله در دنيا) براي او اجازه داده است. تا (برسد) زمانيكه ترس از دلهاي ايشان (كه فرمان الله را براي رسيدن به منافع بهشتي اجرا كردهاند) بيرون شود (آنگاه به يكديگر) گويند: پروردگارتان چه گفت؟ آنان گويند: حقيقت را گفت (كه آنچه را به مجريان فرمانهايش وعده داده بود، واقع شد) و او بس برتر بس كبير است.(23)
٥- طه : يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا {108} يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا {109} يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا {110}
ترجمه : در چنين روزي (كفران كنندگان) آن خواننده را تبعيت كنند كه او را (در اطاعت) هيچ كجي و عدولي نباشد و همة اصوات براي آن رحمان فرو شوند پس جز صدائي آهسته نمي شنوي(108) در چنين روزي آن عمل شفاعت براي كسي فايده نخواهد داشت مگر كسي را كه آن رحمان (در دنيا) براي او اجازه داده است و سخني را براي او پسنديده است(109) او پس و پيش ايشان را عالم است و ايشان علماً به او احاطهاي ندارند(110)
دو چيز در تمام آيات ياد شده مشترك است و بايد به آن دقت شود. ١- به لفظ مصدري «شفاعة» كه «عمل ميانجيگري» را يادآور مي شود كه با «شفيع» به معناي شفاعت كننده متفاوت است. پس در اين آيات اشاره به سلب مالكيت از شفيعان خيالي ستمگران در قيامت نيست، بلكه تمامي اين آيات چنين بيان مي دارند كه مبلغين و معتقدين به شفاعتهاي خيالي بر خلاف ادعايشان در روز داوري، اختيار دار بر استفاده از چنين ميانجيگري نيستند پس آنان از چنين شفاعتي منتفع نشوند. ٢- بعد اين نكته، روشن مي شود كه فاعل جملات، بعداز ادات استثناء «الاّ» همان گمان بران به شفاعتهاي خيالياند و لفظ ماضي افعال بعداز ادات استثناء اشاره به شفاعت مجازي دارد كه آن رحمان براي رستگاري و دوري از عذاب، پيش از زمان داوري، در دنيا اجازه داده است[5] و آن همان عمل ميانجيگري كتابهاي آسماني براي تصديق كنندگان و عمل كنندگان به آن است تا با شكل دهي به شخصيت خويش به كمك هدايتهاي آن بسوي شخصيت مورد رضايت الله بصورت نيكوكاران خردمند آماده شوند.
آية مريم:78 بخوبي روشن كنندة «تعهدي» است كه در آية مريم:87 تكرار شده است كه نشان مي دهد آن «عهد»، پيماني است كه الله در هدايتهاي ارسالي خويش به تصديق و عمل كنندگان راهنمائيهاي خودش براي كسب منافع آخرتي داده است. آيات رديفهاي شمارة 2 (مريم:87) و شمارة 3 در عين شباهت، مكمل يكديگرند، از اينروي توضيحات اضافي داخل پرانتز يك آيه، ترجمة جملة صلة آية ديگر است، كه در مجموع اعلام مي دارند:
«كساني كه همراه با فهم، به حقيقت كتابهاي آسماني شهادت دادهاند تعهدي را از الله براي كسب خير آخرتي گرفتهاند و اين تنها تعهد و اجازهاي است كه الله براي كسب منافع آخرتي به همة ابناء بشر داده است».
آيات رديفهاي 4 و 5 نيز بسيار شبيه يكديگرند و مجموعاً اعلام مي دارند كه : براي كسب منافع آخرتي نزد الله شفاعتهاي خيالي پذيرفته نيست بلكه واسطهاي كه استفاده از آنرا خودش در دنيا مجاز دانسته است پذيرفته است كه همان اطاعت و اجراي فرمانهاي الله مندرج در كتابهاي آسماني است و اين نيز به شايستگي استفاده كننده از آن كتابها مشروط شده است.
پيامبران شفيعان ابلاغ هدايتها براي كسب خير آخرتي:
در قرآن علاوه بر آيات فوق، شفيعان ديگري مرتبط با كسب منافع آخرتي از طرف الله معرفي شده است و آن شفاعت پيامبران و ملائكه براي ابلاغ كتابهاي آسماني است، كه آيات آن بدين صورت است :
6- انبياء : وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ {26} لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ {27} يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ {28} وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ {29}
ترجمه : گفتند : آن رحمان فرزندي گرفته است او از آن نسبتها منزه است بلكه آنان بندگاني مورد لطف قرار گرفتهاند(26) به گفتار از او پيشي نمي گيرند و به فرمانش عمل مي كنند(27) (الله) پس و پيش ايشان را آگاه است و آنان شفاعت نمي كنند مگر بر كسي كه (الله براي او) راضي شده است و ايشان ( يعني پيامبران) از ترس او در هراساند(28) و اگر يكي از ايشان بگويد من نيز غير از او صاحب اختياري (خدائي) مي باشم پس بخاطر آن ما او را جهنم جزا دهيم و اينچنين، ستمكاران را پاداش دهيم(29)
7- بقره : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ {254} اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ {255}
ترجمه : اي مؤمنين از آنچه روزيتان كردهايم انفاق كنيد پيش از آمدن روزي كه نه داد و ستدي و نه دوستي و نه شفاعتي در آن است. به قطع كافران (اين راه از زمره) ستمكارانند(254) الله كه صاحب اختياري جز او نيست ، آن زنده هميشه پايدار است، نه او را چرت و نه خواب مي گيرد و آنچه در آسمانها و در زمين است اختياردارش اوست چه كسي نزدش شفاعت تواند كرد مگر به اجازه او و (در آنصورت) او (الله) پس و پيش ايشان را آگاه است و ايشان به چيزي از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه (الله) خواسته است. كرسي او آسمانها و زمين را فرا گرفته است و حفظ آندو او را خسته نمي كند و او آن بس برتر بس بزرگ مي باشد(255)
8- نجم : أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى {21} تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى {22} إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى {23} أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى {24} فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَى {25} وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى {26} إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَى {27}
ترجمه : آيا براي شما مذكر و براي او (الله) مؤنث است؟(21) اين تقسيمي ناعادلانه است(22) نيست آن (نامهاي بي مسمي بتان شما) مگر نامهائي كه شما و پدرانتان بر آنان نهادهايد و الله (در كتابهاي پيشين) دليلي بر آن نازل نكرده است. اينان جز گمان و هوي نفس را تبعيت نمي كنند درصورتيكه از پروردگارشان آن هدايت بر ايشان آمد(23) آيا براي انسان آنچه را آرزو كند مي باشد(24) پس (حقيقت اين است كه) آغاز و انتها در اختيار الله است(25) و چه بسيار از فرشتگاني در آسمانها كه شفاعت ايشان فايدهاي ندهد مگر بعداز آنكه الله براي هر كه خواهد و مي پسندد، اجازه دهد(26) همانا كسانيكه به آخرت ايمان نمي آورند به قطع آن ملائكه را نامهاي مؤنث مي نامند(27)
در ردهبندي 6 اعلام شده كه پيامبران بندگاني نيكوكار بودند كه به فرمان الله عمل مي كردند و اضافه بر سخن او چيزي نمي گفتند و اين نسبتهاي غلو آميز تا حد نسبت فرزندي آنان با الله افترائي پوچ است چرا كه الله بر گذشته و حال آنان كاملا آگاهي داشت. ديگر اينكه آنان آنقدر اختيار نداشتند تا در آنچه واسطه شدهاند آن مطالب را به هر كس دوست دارند بدهند و هر كس را دوست دارند محروم دارند[6] بلكه ايشان تنها واسطة خير براي كساني بودند كه حقيقتاً خردمنداني شايستة آن راه بودند پس الله بر اين شايستگي رضايت داشت و اگر يكي از پيامبران، خود را صاحب اختياري به غير الله در مأموريت خويش معرفي كند در مورد او استثناء بر چشيدن عذاب جهنم وجود ندارد.
در ردهبندي 7 الله به مؤمنين، همه كارگي خودش در روز قيامت كه دوستي و شفاعت و مال براي كسي كاري نخواهد كرد را توجه مي دهد، و با اختيار كامل بدون هيچ ضعفي جريان برنامههاي بشري در دنيا را نيز تدبير مي كند[7]، كه در اين برنامهها هيچ موجود بشري نه دخالت و نه اطلاع داشته و دارد مگر آنكه كساني را (پيامبران) به اجازة خود واسطه براي اعلام اين برنامهها نمايد كه در آنصورت تمام تحركات گذشته و حال آنان تحت نظارت كامل الله است، و آنان آنچه از پنهانهاي تقديري براي بشر خبر مي دهند احاطة دانش ايشان نيست بلكه دانش لازمي از الله براي بشر است كه خودش خواسته است. بعبارتي پيامبران تنها واسطهاي كاملا بي اختيار براي اعلام هدايتها به بشرند.
در رده بندي 8 نيز كاملا مشخص است كه شفاعت كنندة مورد اشاره، فرشتگاني مي باشند كه به خواست و نقشهاي از الله بر كساني كه الله مي خواهد و شايسته مي داند فرود مي آيند. با توجه به قبل و بعد آيه و نيز آيات اول سوره نجم كه از مجادلة مردم مكه با پيامبر در خصوص جبرئيل خبر مي دهد، در اينجا نيز اشاره به جبرئيل يا كلا به مأمورين وحي اشاره دارد، كه در حقيقت واسطههائي بي اختيار براي اعلام هدايتهاي خداوندي به هر كس كه او مي خواهد و شايسته مي داند مي باشند.
پندار وساطت پيامبران بعداز مرگشان براي كسب خير دنيائي:
حال بپرداريم به آياتي از قرآن كه در آن شفيعان غير مجاز براي كسب منافع دنيائي ياد شدهاند:
9- يس : وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {22} أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلاَ يُنقِذُونِ {23} إِنِّي إِذًا لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ {24}
ترجمه : چه شود مرا كسي كه مرا آفريده و بسويش بازگردانده مي شويد را اطاعت بندهوار نكنم(22) آيا صاحب اختياراني غير او را بگيرم. اگر آن رحمان ضرري را بر من بخواهد، ميانجيگري (يا شفاعت) ايشان از من چيزي (از آن ضرر) را مرتفع نكند و نه نجاتم دهند(23) در آنهنگام قطعاً در گمراهي آشكاريم(24)
10- زمر : أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ[8] {43} قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {44} وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ {45}
ترجمه : (مشركين) واسطههائي را غير الله انتخاب گرفتهاند. بگو: هر چند مالك چيزي نيستند و تعقل نكنند؟(43) بگو جميع آن واسطه گريها ( براي رفع حوائج دنيائي) از آن الله است و حكومت آسمانها و زمين از آن اوست سپس بسوي (برنامههاي مقدر) او باز گردانده شويد(44) زمانيكه الله به تنهائي ياد شود دلهاي كسانيكه به آخرت ايمان ندارند مشمئز مي شود و هر زمان كساني غير از او ياد شود شاد گردند(45)
11- يونس : وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ {18}
ترجمه : چيزهائي را به غير الله بندگي كنند كه نه ضرر و نه نفع رسانندشان و گويند: اينان شفيعان ما نزد اللهاند بگو الله را به آنچه در آسمانها و در زمين نشناسد خبر دهيد؟ او از آنچه شريك قرار مي دهند پاك و برتر است(18)
از رديفهاي 9-11 معلوم مي شود پيشينيان ما نيز اعتقادي بمانند فرزندانشان در عصر حاضر داشتند، بطوريكه الله را بعنوان خالق جهان و صاحب اختيار كل قبول داشتند و شفيعاني را براي خويش به نزد او تصور مي كردند. گويا پروردگار خود را در برآورده كردن حوائج دنيائي خويش كافي نمي ديدند. با توجه به اعراف:194 و انبياء:26 پدران ما نيز بمانند فرزندان خود در عصر حاضر، بندگاني صالح بويژه پيامبران و حواريون آنان را بعداز مرگشان با بنا كردن سمبلهائي واسطهاي تصور مي كردند. در اين آيات متذكر شده است كه آنان مالك خيري نيستند و اگر بر شما ضرري رسد نه آنرا مي فهمند و نه قادر به رفع آن ضررند. بنابراين بر طبق متن كتاب آسماني : هيچيك از بندگان صالح الله بعداز مرگشان توان وساطت براي دوري شر دنيائي و نزديكي خير دنيائي به نفع خوانندگان خويش را ندارند و اعتقاد به چنين پنداري دور از حقيقت، و گمراهي آشكاري بيش نيست.
شفيعان مجاز براي كسب خير دنيائي:
خداوند، هر آنچه در آسمان و زمين است اعم از خورشيد و ماه و ستارگان و نعم گسترده بر زمين را متناسب با بشر آفريد و آنان را تماما براي استفاده آدمي مسخر نمود. خورشيد و ماه و ستارگان ميانجياني بجهت شناخت گذر زمان، و خوان گسترده بر زمين واسطههائي جهت حفظ حيات آدمياناند تا آدمي در تلاشي بي پايان براي رفع نيازمنديهاي خويش اطلاعاتش را از جهان اطراف افزون كند و با افزوني معرفت، پروردگار عالميان را بهتر بشناسد. از اينروي تمامي اين تسخير شدگان آدمي حقيقتا ميانجياني از جانب الله در كسب خير دنيائياند بر خلاف ميانجيان قبل كه در جهان واقع تنها پنداري در اذهان موهوم گويان مذهبي مي باشند. در قرآن از تمامي اين نعمات نه بعنوان شفيعان، بلكه مسخر شدگان آدمي ياد مي كند[9] چرا كه آنان كاملا در اختيار منافع آدميانند در حاليكه شفيعان در همة احوال بجهت خير رساني واسطه نمي شود. با همه اين احوال تاكيد شده آدميان بايد بر كسي تسليم باشند و اظهار اطاعت كنند كه اين همه را مسخر آدمي كرد كه هم خودشان و هم كاري را كه انجام مي دهند به خواست و برنامه الله انجام مي شود :
١٢- فصلت : وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ {37}
از نشانههايش شب و روز و خورشيد و ماه است. بر خورشيد و ماه سجده نكنيد، و بر الله كه آنان را آفريد سجده كنيد اگر او را بندگي مي كنيد(٣٧)
١٣- اعراف : إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ {54}
بدرستيكه پروردگارتان الله است آنكه آسمانها و زمين را در شش دوره آفريد و سپس بر آن تخت پادشاهي جلوس[10] كرد. شب را بر روز مي پوشاند كه (روز) شتابان دنبالش كند. و خورشيد و ماه و ستارگان مسخرشدگاني به فرمانشاند. اختياردار مخلوقات و امر(شان) الله است. پر بركت است پروردگار عالميان(٥٤)
با اينكه كسب خير از تمامي اين مكلفشدگان مجاز است و آنان تماما در جهت منافع بشر عمل مي كنند ولي اظهار تسليم و خضوع نسبت به آنان شرط خرد نيست بلكه بايد به آنكسي تسليم شد كه اينهمه را آفريده و براي بشر مسخر كرده است. امروزه آلودگي اديان به اين نوع انحراف نسبت به گذشته كمتر مشاهده مي شود. اما گذشتگان ما عوارض طبيعي چون خورشيد و ماه و ستارگان و غيره را در كنار آفريدگار بزرگ، شفيعان يا واسطههائي براي كسب خير دنيائي قرار مي دادند.
اينجا لازم است كه كمي از موضوع براي نكتهاي قابل ذكر خارج شوم. بسياري از تاريخ نگاران عصر جديد به روند تكامل اديان در طي ادوار تاريخ از اديان چندخدائي[11] به اديان توحيدي[12] اعتقاد دارند. براستي چگونه ممكن است آفريدگاري قادر و دانا و ناظر بر جهانيان وجود داشته باشد و تنها از عصري به بعد اِعمال نظر كند تا به يگانگي شناخته شود؟ مگر اينكه بمانند چنين معتقداني بر اين باور باشيم كه خداي واحد نيز زادة پندار گذشتگان ماست همانطور كه خدايان متعدد نيز پنداري در اذهان گذشتگان ما بودند. حقيقت اين است كه در همه اعصار پروردگار جهانيان با تثبيت هدايتهاي آسماني در اجتماع، ناظر و عامل اصلي بر سمت و سوي حركت اجتماع بوده است تا همچنان محيط را براي بهرهگيري خردمندان مناسب گرداند. اين مهم با ارسال پيامبران و معرفي يگانگي اختيارش در برنامههاي بشري از گذشته به حال و از حال به آينده به انجام رسيده است. اين عمل در سوي مخالف تلاش تحريف گران هدايتهاي آسماني بوده است كه با تحريف و معرفي شفيعان و صاحب اختياراني ديگر همچو مسخرشدگان بالا كلام پاك را به انواع ناپاكيها مي آلودند تا به تحميق امت خويش بعنوان رهبران آئين تحريفي، بهرههاي دنيائي را از گروندگان خويش نصيب برند.
صحت اين كلام، از آثار باقيمانده كتب مذهبي پيشين و هم از شواهد تاريخي ياد شده در كتاب اصيل آسماني قرآن بدست مي آيد. بعنوان شاهد مثال مي توان از آئين زرتشتي ياد كرد كه قدمت آن به حدود ٣٠٠٠ سال پيش از اين مي رسد. با اينكه در مجموعه كتب اوستا بويژه در كتاب گاتاها كه قدمت آن از مجموعه كتب ديگر اوستا بيشتر است به وضوح يكتا پرستي اين دين مشخص است و در آن ياد شده است كه پيشوايان گمراه ستوران و خورشيد را به زشتي ياد مي كنند[13] ولي با اينحال در كتاب يشتها ستايش ارباب انواع از جمله ستايش خورشيد را شاهديم، تا آن حد كه خورشيد را چشم اهورا مزدا ياد مي كند[14] و در ستايش خورشيد فصل جداگانهاي را بخود اختصاص مي دهد[15]. تمامي محققين متفق القولندكه يشتها و خرده اوستا مدتها بعداز گاتاهاي زرتشت كه اهورامزرا را به يكتائي ياد ميكند نگاشته شده است چراكه از لحاظ گرامري با آن متفاوتند و زبان گاتاها به زبان ودائي نزديكتر است. همه اينها نشانهاي است كه بعدها ستمگران بمرور در جهت منافع خويش آنرا به تعاليم افزودهاند. مثال ديگر، مجموعه كتابهاي ودا[16] به زبان سانسكريت است كه مجموعه آئيني در ميان ملل هند و آريائي بوده است كه آئين ايرانيان و هنديان قديم نيز از آن منشاء مي گيرند. قدمت آنرا حدود ١٥٠٠ – ١٢٠٠ ق.م مي دانند و مقدم به آئين زرتشتي بوده است. اين مجموعه مالامال از ستايش ارباب انواع ازجمله ستايش ميترا (خورشيد)[17] است با تمامي اين احوال در قسمت اعظم ماندالاي دهم[18] از خالقي يكتا كه آفريننده آبها و آسمان و زمين و كوهها و حتي آفريننده خدايان ديگر است و خلاصه، جهان هستي از اوست سخن بميان مي آورد[19]. بعبارتي مي توان اعتقاد به يگانه خالق جهاني را در آئين قديم ودائي نيز مشاهده كرد منتهي همانطور كه گفته شد بمرور زمان آنرا براي سوء استفاده به خرافات آلودند. و بدين خاطر نيز از جانب پروردگار جهانيان هدايتهاي آسماني به آئين زرتشتي تجديد گرديد. از قرآن نيز چهار شاهد مثال مي توان در اين خصوص ياد كرد اول اينكه مردم مكه نيز همانطور كه گفته شد سر به ستايش خورشيد و ماه نيز داشتند[20] و اين در حالي است كه آنان به الله آفريدگار آسمانها و زمين و روزي دهنده تمامي خلق معتقد بودند[21]. شاهد مثال دوم ملكه سباء در جنوب يمن است كه با سليمان پادشاه در حدود ٩٥٠ ق.م همعصر بود او و قومش با اينكه سر به ستايش و احترام شمس (خورشيد) داشتند[22] با اينحال الله را يگانه پروردگار عالم و عالميان مي دانستند[23]. شاهد مثال سوم حضرت ابراهيم در محدوده ٢٠٠٠ ق.م است كه با قومش در ستايش خورشيد و ماه جدل داشتند[24] ولي خودش رهرو حضرت نوح بود[25] و اين نشان مي دهد كه يكتاپرستي نوح[26] در ميان قوم ابراهيم قابل شناخت بود. از طرفي قوم نوح را ميتوان قديميترين شاهد دانست كه در حدود 6000 ق.م مي زيستند اينان نيز با وجود بتان مختلفي كه داشتند[27] به الله بعنوان خالق يكتا معتقد بودند[28] .
كمي از موضوع اصلي بحث خارج شدم اما اين توضيحات لازم بود تا بدانيم كه اگر گذشتگان ما مسخر شدگان آسمانها و نظاير آنرا واسطهها يا شفيعاني براي كسب خير مي دانستند مفهومش اين نيست كه به خالق آسمانها و زمين معتقد نبودند. اين نيز بمانند انحراف اديان امروزي وسيلهاي بود در دست پيشوايان آن آئين انحرافي تا بدينوسيله از قومشان براي منافع خويش بهره نادرست ببرند بطوريكه براي تمامي اين مسخرشدگان شخصيتي قائل مي شدند كه تا زمانيكه بدانان احترام كنند حامي آدميانند و اين طريقي بود كه پيشوايان پيشكشهاي معتقدين را بعنوان نمايندگان آنان دريافت كنند.
شاگرد: با طرح اين موضوع نكته جالبي بنظرم رسيد كه از مقايسه ميان عقايد انحرافي پيشينيانمان با معاصرانمان حاصل مي شود. با اينكه تحريف گذشتگان ما بر اديان آسماني عملي نادرست و مشابه عمل معاصران ما بود، اما توجيه آن بر اقوام كاري سهلتر مي نمود، چرا كه منافعي كه آدميان از اين ميانجيان ميبردند منافعي حقيقي و ملموس بود، و مسخرشدگان آسماني و مانند آن حقيقتا ميانجي بودند منتهي ميانجياني بي اختيار بودند، تنها دادن شخصيتي مستقل بر آنان بصورت صاحب اختياران، سخني غير واقع و مهمل بود. در حاليكه اعتقادات معاصران ما مبني بر توسل به مقدسان مرده براي كسب خير دنيائي، از بنياد بيپايه است كه ميانجيگري مقدسان مرده براي زندگان در كسب خير دنيائي با توجه به سخناني كه استدلال شد در جهان واقع تنها پنداري در اذهان موهوم گويان مذهبي است. اين نشان مي دهد كه يا مكر رهبران آئين انحرافي قويتر شده است يا مريدان اين رهبران، پستتر از پيشينيانشان شدهاند و جالب است كه اينان بر بيخردي پيشينيانشان خرده مي گيرند و آنان را در عقايد، پستتر از خود مي شمارند.
استاد: بله حق با شماست. اين واقعيتي تلخ است كه بايد بدان اذعان داشت. اكنون مي توانيم مجموعه آيات را به فرم جدول يك خلاصه كنيم:
شفاعت |
براي طلب خير آخرتي |
شفاعت نادرست (مقرر نشده) |
بقره:48و123 ، انعام:51و70و94 ، اعراف:53 شعرا:100 ، غافر:18 ، مدثر:48 ، روم:11-14 |
شفيعان درست (به اذن الله) |
شفاعت پيامبران و ملائكه براي ابلاغ هدايتها به بشر : انبياء:26-29 ، بقره:254-255 ، نجم:23-27 |
||
شفاعت كتابهاي آسماني : مريم:85-89 ، زخرف:86 ، سباء:23 ، طه:108-110 |
|||
براي طلب خير دنيائي |
شفيعان درست (به اذن الله) |
فصلت:٣٧ ، اعراف:٥٤ |
|
شفاعت نادرست (مقرر نشده) |
يس : 22-24 ، زمر : 43-45 ، يونس : 18 |
آيا به جواب كامل سؤال اوليه دست يافتيم؟
اجابت درخواستهاي مؤمنين از طرف خداوند :
شاگرد : بله. ولي اگر اجازه دهيد در مورد آخرين سخن شما ابهامي در ذهن من هست . بر طبق استدلال شما از متن كتاب آسماني در طلب خير دنيائي شفيع مختاري به غير الله وجود ندارد و اعتقاد به شفاعت مردگان نيكوكار پنداري خلاف حقيقت بيش نيست و درخواست، درخواست كنندگان را اجابت نتوانند كرد، كه البته در آن شكي ندارم ولي الله كه شفيعي كاملاً مختار است درخواست خوانندگان را چگونه پاسخ مي دهد؟ ظاهراً ما پاسخي نمي شنويم.
استاد : هر جانداري تلاش مي كند تا بقاي خويش را حفظ كند از اينروي هر چيز كه بقاي او را به خطر مي اندازد از آن دوري مي كند و هر چه كه پايداري آنرا بهتر تضمين كند، مي طلبد. در مورد انسان نيز به دليل كثرت نيازمنديهايش اين خصوصيت جلوة بيشتري دارد. از اينروي همة خواستهاي ما بر اساس نيازمنديهاي ما مي باشد، و هر چه را كه براي رفع اين نيازمنديها طلب مي كنيم درخواست ما محسوب مي شود، چه آنرا به زبان بيان كنيم و چه فقط از طريق كوشش خود براي رفع آن نياز، اقدام كنيم. پس عزيز من زماني كه انرژيهاي سلولي تو كاسته مي شود، پروردگارت سيستمي را بنا نهاده است كه درخواست آنان را از طريق احساسي كه بر آن نام گرسنگي نهادهاي به تو اعلام مي شود و پيش از آنكه اين درخواست خود را بر زبان براني، از طريق فراهم آوردن فرآوردههاي متناسب با نيازت كه به توسط آفتاب پرورده شدهاند به تو پاسخ مثبت مي دهد. اگر نتواني بطور موقت با نوش جان كردن طعام پرورده شده در زير تابش اجاق آسماني خود را سير نمائي، با فرمان دادن به اين محتاجان سلولي به استفاده از منابع ذخيرة چربي بدنت بطريق ديگري به تو پاسخ مثبت مي دهد. زمانيكه در استفاده كردن از انرژي ذخيره شده در منابع غذائي، به ناچار دچار كمبود آب مي شوي تا به وساطت اين محلول، عمل بيرون كشيدن انرژي از دل واكنشهاي شيميائي مواد آلي براي تو ميسر شود، پروردگارت سيستمي را بنا نهاده است كه آنرا از طريق احساسي به نام تشنگي مي شناسي كه پيش از آنكه تو و پدرانت درخواست خود را براي رفع تشنگي به زبان بسرائيد به همگي شما با فراهم آوردن آبهاي شيرين حاصل از چرخههاي اكو سيستم خشكيها پاسخ مثبت داده و مي دهد. و زمانيكه اين دشمنان ذليل و ناپيداي جانت به تو حمله ور شده و انسان تنومندي را چون كوهي از گوشت بر زمين مي زنند كه از شدت ضعف و تب، توان طلب كمك نداري، او با قرار دادن مدافعيني كه از وجود آنان حتي آگاهي نداري به جنگ با آن دشمنان ناشناخته پرداخته و با باز گرداندن سلامت و صحت به خواستي كه بر زبانت هويدا نشده بود پاسخ مثبت مي دهد . پس آقاي خردمند به من بگو كدامين درخواستي از جانب تو براي رفع نيازمنديت و نيز دور كردن دشمنان آشكار و پنهانت بدون پاسخ از جانب او باز گردانده شده است؟
تمام اين درخواستهائي كه به زبان رانده نشده بودند از جانب الله پاسخ مناسب و مثبت داده شده است. و اما درخواستهائي كه به زبان نيز آشكار مي شود اگر درخواستي شايسته و مناسب باشد بقطع الله آنرا پاسخ مناسب خواهد داد ولي حق است كه هيچ درخواستي از الله و چه از غير او، زمانيكه اجابت كردن آن شايسته نيست برآورده نشود كه در آنصورت كاري ستمگرانه خواهد بود. اين سخن را با مثالي بر تو روشن خواهم كرد. فرض كن معلم درسي بر تعداد مشخصي از شاگردان مي باشي و طبيعتاً در ميان اين تعداد از شاگردان، تنوع نفرات را خواهي ديد. بعضي از اين شاگردان از تو درخواست دارند كه به آنان اجازة بازي و صحبت كردن با يكديگر را بدهي. به يقين چنين درخواستي از طرف تو به دليل عدم شايستگي درخواست با منافع جمع و محيطي كه براي كار ديگري بنا شده است اجابت نخواهد شد. يا شاگرد كاهلي كه به علت عدم تلاش براي يادگيري درس در طول سال بعداز عدم موفقيت در امتحان از تو درخواست امتحان مجدد مي كند كه تو اين درخواست او را به دليل نامناسب بودن با تلاش گذشتهاش شايسته نخواهي ديد پس آنرا اجابت نخواهي كرد. اما ممكن است شاگرد ساعي و درس خواني بر اثر حادثهاي ناخواسته دچار مشكلي شود كه عدم حضور لازم در كلاس درس، موجب عدم فهم درس براي او شود. درآنصورت اگر چنين درخواست كنندهاي از تو طلب كمك كند شايسته است كه تو با توجه به سابقة فرد و نيز هدفي كه آن مكان را بدان منظور بنا كردهاند به آن فرد در حد توانت پاسخ مثبت دهي.
از اينرو درخواست زباني ما از طرف مربي و پروردگارمان زماني شايسته اجابت خواهد بود كه با هدف تشكيل آسمانها و زمين به جهت تربيت موجودات خردمند متناسب باشد و نيز با تلاش گذشتة درخواست كننده براي برآورده كردن همان خواست هماهنگي لازم را داشته باشد. پس درخواست زباني سائلين هم، از طرف الله به شرط شايسته بودن آن، برآورده خواهد شد.
آيا اكنون ذهنت از اين ابهام رهائي يافت؟
شاگرد : بله حقيقتا پاسخ سؤالم كامل شد و از شما متشكرم.
بررسي شفاعت در كتاب عهد عتيق :
استاد : اكنون اجازه بده به سراغ كتاب آسماني ديگر يعني كتاب عهد جديد كه از اصالت آن به دليل دخالت ستمگرانة بشر كاسته شده است برويم، كه با تمامي اين احوال در آن مشاهده كنيم چطور اين كتاب، شفاعت مشهور در ميان مسيحيت فعلي را كه عيسي بن مريم را شفيع همة گناهكاراني كه به وي متوسل مي شوند معرفي مي كند، رد مي كند. براي اولين بار چنين پنداري را بصورت خفيف آن در متي21:1 مي بينيم:
« و او پسري خواهد زائيد و نام او را عيسي خواهي نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد…»
كه البته اين متن مي توانست اشاره به رهائي شايستگان، از خرافات مذهبي و راه يابي به هدايتهاي صحيح الله باشد كه آنرا از مفهوم اصيل آن خارج كردهاند. البته اين پندار غلط در رسالههاي پولس و يوحنا به اوج خود مي رسد در رسالههاي پولس به عبرانيان25:7 و رساله پولس به روميان:34:8 آمده است:
رساله پولس به عبرانيان٧: «مسيح تا بأبد باقي است و كهانت وي بي زوال است و از اينجهت او قادر است آناني را كه بوسيلة وي (بوساطت وي) نزد خدا آيند نجات بينهايت بخشد چونكه دائما زنده است تا شفاعت ايشانرا بكند …» .
در رساله اول يوحنا ٢: ١-٢ آمده است:
رسالة اول يوحنا ٢: اي فرزندان من اينرا به شما مي نويسم تا گناه نكنيد و اگر كسي گناهي كند شفيعي نزد پدر داريم يعني عيسي مسيح عادل(١) و اوست كفاره بجهت گناهان ما و نه گناهان ما فقط بلكه بجهت تمام جهان نيز(٢)
و حال آنكه در انجيل متي باب 7 خلاف چنين تربيتي را مي بينيم كه اجراي فرامين پروردگار آسمانها شرط رستگاري در آخرت براي هر كس اعلام شده است نه اينكه مسيح را صاحب اختيار يا بعبارتي خداي خويش انتخاب كند:
متي 7 : «حكم مكنيد تا بر شما حكم نشود(1) زيرا بدان طريقيكه حكم كنيد بر شما حكم خواهد شد و بدان پيمانه كه پيمائيد براي شما خواهند پيمود(2) و چونست كه خس را در چشم برادر خود مي بيني و چوبيكه به چشم خود داري نمي يابي(3) يا چگونه به برادر خود مي گوئي اجازت ده تا خس را از چشمت بيرون كنم و اينك چوب در چشم تست(4) اي رياكار اول چوب را از چشم خود بيرون كن آنگاه نيك خواهي ديد تا خس را از چشم برادرت بيرون كني(5) آنچه مقدس است به سگان مدهيد و نه مرواريد هاي خود را پيش گرازان اندازيد مبادا آنها را پايمال كنند و برگشته شما را بدرند(6) سؤال كنيد كه به شما داده خواهد شد بطلبيد كه خواهيد يافت. بكوبيد كه براي شما باز كرده خواهد شد(7) زيرا هر كه سؤال كند يابد و كسيكه بطلبد دريافت كند و هر كه بكوبد براي او گشاده خواهد شد(8) و كدام آدمي است از شما كه پسرش ناني از او خواهد و سنگي بدو دهد(9) يا اگر ماهي خواهد ماري بدو بخشد(10) پس هر گاه شما كه شرير هستيد دادن بخششهاي نيكو را به اولاد خود مي دانيد، چه قدر زياده پدر شما كه در آسمان است چيزهاي نيكو را به آنانيكه از او سؤال مي كنند خواهد بخشيد(11) لهذا آنچه خواهيد كه مردم به شما كنند شما نيز بديشان همچنان كنيد زيرا اين است تورات و صحف انبياء(12) از در تنگ داخل شويد زيرا فراخ است آن در، وسيع است آن طريقيكه مؤدي به هلاكت است و آنانيكه بدان داخل مي شوند بسيارند(13) زيرا تنگ است آن در و دشوار است آن طريقيكه مؤدي به حيات است و يابندگان آن كماند(14) اما از انبياء كذبه احتراز كنيد كه به لباسهاي ميشها نزد شما مي آيند ولي در باطن گرگان درنده مي باشند(15) ايشانرا از ميوههاي ايشان خواهيد شناخت آيا انگور را از خار و انجير را از خس مي چينند(16) همچنين هر درخت نيكو ميوه نيكو مي آورد و درخت بد ميوه بد مي آورد(17) نمي تواند درخت خوب ميوه بد آورد و نه درخت بد ميوه نيكو آورد(18) هر درختي كه ميوه نيكو نياورد بريده و در آتش افكنده شود(19) لهذا از ميوههاي ايشان ايشانرا خواهيد شناخت(20) نه هر كه مرا خداوند خداوند گويد داخل ملكوت آسمان گردد بلكه آنكه اراده پدر مرا كه در آسمانست بجا آورد(21) بسا در آن روز مرا خواهند گفت خداوندا خداوندا آيا به نام تو نبوت ننموديم و به اسم تو ديوها اخراج نكرديم و به نام تو معجزات ظاهر نساختيم(22) آنگاه به ايشان صريحاً خواهم گفت كه هرگز شما را نشناختم اي بدكاران از من دور شويد(23) پس هر كه اين سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد او را به مردي دانا تشبيه مي كنم كه خانه خود را بر سنگ بنا كرد(24) و باران باريده سيلابها روان گرديد و بادها وزيده بدانخانه زور آور شد و خراب نگرديد زيرا كه بر سنگ بنا شده بود(25) و هر كه اين سخنان مرا شنيده به آنها عمل نكرد به مردي نادان ماند كه خانة خود را بر ريگ بنا نهاد(26) و باران باريده سيلابها جاري شد و بادها وزيده بدانخانه زور آورد و خراب گرديد و خرابي آن عظيم بود(27)…»
پيش از آنكه اين باب را شرح دهم لازم است لفظ «پدر» را كه در متن براي الله آمده است روشن كرد و همچنين لفظ «پسر» را كه براي عيسي مسيح در بسياري از مطالب انجيل مختص شده است روشن نمود. لفظ «پدر» در اكثر زبانها بويژه در عربي و عبري و يوناني معاني مشتركي با لفظ «ربّ» يا پروردگار دارد چنانچه هر دو داراي معاني مشتركي چون رئيس ، حاكم، مالك مي باشند[29] همينطور است لفظ «پسر» كه با لفظ «بنده» يا «عبد» معاني مشتركي دارند. چنانچه عبد يا بنده را براي فرزند پسر ، غلام يا نوكر هر دو استفاده مي شده است. سوء استفادهكنندگان از اين اشتراك معاني سوء استفاده كردهاند و در متن اصيل كتاب آسماني انجيل، پدر را بجاي پروردگار و پسر را بجاي عبد يا بنده جانشين كردهاند و سپس عيسي مسيح بندة الله را با اين نيرنگ پسر پدر آسماني معرفي نمودهاند. در حاليكه در كتاب عهد عتيق در آيات :
سفر خروج4: 22 ، سفرتثنيه32: 6 ، كتاب دوم سموئيل7 : 14 ، مزاميرداود89 : 26-27 ، اشعياء63 :16 اشعياء64 : 8
بوضوح لفظ «پدر» بعنوان مالك و همه كارة مردمان استعمال شده و لفظ «پسر» بعنوان آفريدگان مطيع يا همان بنده بكار گرفته شده است. از اينروي لفظ پدر مختص پدري براي عيسي مسيح نبوده و لفظ پسر نيز براي همة بندگان الله بكار گرفته شده است. حتي در انجيل متي23 : 9 نيز اين مفهوم ياد شده است: «هيچكس را بر زمين پدر مخوانيد زيرا پدر شما يكيست كه در آسمانست…» در اين آيه بخوبي عموميت لفظ «پدر» را براي همة بندگان اوكه همان پروردگار يا صاحب اختيار است معلوم مي دارد.
بعداز اين سخن اكنون نگاهي به متن مي اندازيم . آية 21 نوعي پيشگوئي است مبني بر اينكه پيروان و مبلغين ظاهري دين، كارشان در آينده به جائي خواهد رسيد كه ديگران را به خدائي و صاحب اختياري عيسي مسيح مي خوانند و چنين خوانندگاني رستگار نخواهند شد و حتي عيسي مسيح نيز بعداز شناخت ايشان در سراي آخرت از آنان بيزاري مي جويد[30] پس در اين آيه بصراحت اعلام شده است كه تنها راه رستگاري در ملكوت آسمان اجراي فرامين الله است و لا غير. تمامي آيات ديگر اين باب به اين موضوع مربوط است، بطوريكه به طرفداران حقيقي دين خداوند از چنين مبلغيني كه بظاهر ميش ولي در باطن گرگي مي باشند هشدار مي دهد(آيه 15). اينان همان كساناند كه ديگران را به راه و هدايتهاي خداوندي مي خوانند بعبارتي خس را در چشم آنان تذكر مي دهند در حاليكه چوب چشم خويش يعني بزرگترين توهين و افترا به الله را با نسبت دادن عيسي به خدائي و فرزند خدائي نمي بينند (آيات 2-5) . اينان همان مشوقين ورود به دروازههاي گشاد شفاعتاند دروازهاي كه در نظر معتقدين، راههاي ستمكارانه براي كسب منافع دنيائي سهل و ساده جلوه مي كند ولي براي آنان در نهايت هلاكت آخرتي را خواهند آورد (آيات13-14) و پيش از آن، مذلتهاي فساد اجتماعي حاصل از افكار خويش را بر دوش خواهند كشيد (آيات 15-20). در هر حال اين باب تعليمي براي خردمندان مشتاق به راه خداوند است تا بدانند تنها راه رستگاري، اجراي فرامين الله از متنهاي اصيل آسماني است كه براي نيل بدين منظور بايد بخواهند و خواست خويش را با تلاش در راه شناخت آن متنها و فهم آن دنبال كنند كه در آنصورت الله به خواست آنان پاسخ مناسب خواهد داد (آيات 7-12)
نتيجة عمومي از بحث :
باري اجازه بده در تحليل اين باب نيز از يك مفهوم محلي دست بكشيم و به يك نتيجه گيري عمومي دست يابيم . اين نتيجه گيري اين است كه : بايد تمامي خردمندان هر مذهبي، دروازة گشاد بي مسئوليتي معتقدين به شفاعتها را بشناسند شفاعتهائي كه به ناچار با غلوگوئي نسبت به پيام آوران كتابهاي آسماني و حواريون آنان همراه است پس راه خود را از اين خيل عظيم وارد شوندگان به چنين دروازة گشادي جدا سازند و بدانند تنها راه رستگاري آنان اطاعت از فرامين الله در كتابهاي اصيل آسماني است كه بايد آنرا با تلاش و كوشش بدست آورده و بفهمند.
[1] قرآن : سوره ابراهيم:٢٤-٢٨ انجيل: متي باب7: ١٥-٢٠ و ١٢: ٣٣ لوقا٣: ٩ و ٦: ٤٣-٤٤ كتاب اشعيا٥: ١-٥
[2] اين 3 ميزان كه عوامل سنجش درستي و نادرستي هر ايدهاي مي باشند در كتابهاي آسماني اصيل براي شناخت حقايق ديني نيز مورد تاكيد قرار گرفتهاند چنانچه در قرآن در حج:5-10 و الرحمان:1-9 توصيه به استفاده از اين 3 روش براي گفتگو در راه الله شده است و سخنان و تبليغات ديني كه ذرهاي از آن سه راه منحرف شده باشند سخناني گمراه كننده از راه الله معرفي شدهاند.
[3] نساء: مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا {85}
[4] بمانند آيات سورة عبس:1-10 انعام:35 غافر:55
[5] بمانند بسياري از آيات قرآني چون فرقان:٦٩-٧٠ شعراء:٨٨-٨٩ نمل:١٠-١١ دخان:٤١-٤٢
[6] اين مضمون در بسياري از آيات قرآني تكرار شده است كه آنان سخت تحت كنترل الله در مأموريت خويش مي باشند و حتي علاقه پيامبران بر كسي شرط ايمان آنان نمي شود بلكه هر كه شايسته هدايت باشد الله هدايت مي كند. آيات زير از اين جملهاند :
¾ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا {26} إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا {27} لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا {28} (جن)
¾ لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ {272} (بقره)
¾ إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ {37} (نحل)
¾ إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ {56} (قصص)
¾ أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ {8} (فاطر)
[7] در آيات يونس:٣ و سجده:٥ گفته شده است همواره الله امور بشري ( ارسال هدايتها) را از آسمان بسوي زمين بدون هيچ واسطه و شفيع مختاري تدبير مي كند.
[8] اين آيه و نظاير آن به درخواست مشركين از بتهايشان بعنوان شفيعاني اشاره دارد كساني كه هيچگونه اختياري در برآورده كرده اين درخواستها ندارند. مؤيد اين سخن مطالب كثيري از قرآن است بمانند آيات زير:
¾ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ {38} (زمر)
¾ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ {71} وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ {72} وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ {73} وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ {74} لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ {75} (يس)
¾ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ {22} (سبأ)
¾ قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {4} وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَومِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ {5} وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ {6} (احقاف)
¾ قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا {40} (فاطر)
[9] تمامي نعمات آسماني و زميني در قرآن مكلف شدگاني از جانب الله براي بشر ياد شدهاند از آن جملهاند : لقمان:٢٠ جاثيه:١٢-١٣ اعراف:٥٤ ابراهيم:٣٢-٣٣ نحل:١٢-١٤ حج:٦٥
[10] جمله ” ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ “ استعارهاي است كه مفهومش اين است كه بعداز آفرينشِ مكان مورد استفادة بشري و ظهور آدمي بر روي آن، همچنان خودش برنامههاي بشري را مديريت ميكند و ادارة آن به كسي واگذار نشده است. عرش و يا كرسي هر دو به معناي تخت پادشاهي هستند[10] و «صاحب عرش» خود پادشاه يعني الله است. اين تشبيه در قياس با آنچيزي كه انسانها در زندگي خود تجربه كردهاند بيان شده است. چنانچه قلمروي هر پادشاهي به مرزهائي ختم ميشود كه در حيطة آن مرزها فرمان پادشاه بر رعاياي خويش نافذ است و خارج از آن، فرمانروايان ديگري فرمان ميرانند. با اين تفاوت كه او فرمانروائي مطلق، پاينده، هميشه هشيار و بي مرگ است كه دانش او بر همه چيز و همه كس احاطه دارد و در ادارة قلمرو خويش نيازمند به كمك، چون ساير پادشاهان، نميباشد و بر خلاف حيطههاي محدود ساير پادشاهان، قلمروي پادشاهي او نامحدود، و فرمانش در تمامي آسمانها و زمين بيرقيب جاري است (بقره:٢٥٥)، و انسانها از جمله رعاياي اين مُلك عظيماند. بنابراين ياد شده كه پس از آفرينش آسمانها و زمين، اداره امور رعايا به كسي واگذار نشده بلكه خودش بر تختگاه اين ملك عظيم فرمان ميراند و مدير و مُدبّر اين مُلك عظيم است..
[11] polytheism
[12] monotheism
[13] گاتاها يسنا ٣٢ قطعه ١٠
[14] يسنا ١ فقره ١١
[15] يشتها بخش ”خورشيد يشت“
[16] ودا در زبان سانسكريت از ريشه ويد مشتق شده است و به معني دانش است اما بطور اخص به معني دانس الهي است يا علم منزل است (كتاب : گزيدههاي ريگ ودا – گرد آوري از جلال نائيني)
[17] ماندالاي اول سرودهاي ٤١ و ١٣٦ و ١٣٧ و ١٥١ و ١٥٢ و ١٥٣ – ماندالاي پنجم سرودهاي ٦٢ و ٧٢ . . . . .
[18] بخشهاي مختلف كتب ودائي به نام ماندالا شناخته مي وشد.
[19] ماندالاي دهم سرودهاي ١٢١ و ١٢٩
[20] فصلت:٣٧
[21] عنكبوت:٦١ لقمان:٢٥ زمر:٣٨ زخرف:٩ . . .
[22] نمل:٢٣-٢٤
[23] نمل:٢٩-٣٠ و ٤٣-٤٤
[24] انعام:٧٥-٧٩
[25] صافات:٨٣ در اين آيه گفته شده است كه ابراهيم پيرو نوح بود.
[26] از نظر محققين معاصر قومي يكتاپرست خوانده شده كه به آفرينندهاي يكتا معتقد باشد از اينزوي ادياني چون زرتشتي و يهودي و مسيحيت و اسلام را از زمره يكتاپرستان يا موحدين ياد مي كنند. حقيقت قرآني كاملا با اين مفهوم مخالف است و به قومي يكتا پرست اطلاق شده كه صاحب اختياراني (بتاني) را در كنار الله شفيع و كاره قرار ندهند. از اينروي معتقدين اوليه هر دين مانند نجات يافتگان زمان نوح يا حواريون عيسي يا ايمان آورندگان اوليه مسلمان و غيره موحد بودند. در حاليكه از منظر قرآن اكثر مسيحيان و مسلمانان امروزي نه تنها يكتاپرست نيستند بلكه مشركند.
[27] نوح:٢٣
[28] مؤمنون:٣٨
[29]easton bible dictionary
[30] نظير همين سخن را در آية شمارة 2 مريم:82 ديديم كه همة پيامبران و نيكوكاران در سراي آخرت از سوءاستفادهكنندگان نامهايشان ابراز بيزاري مي كنند و يا نظير همين سخن در آيات آخر سورة مائده از زبان عيسي مسيح بر عليه طرفداران دروغينش ياد شده است.