انستيتوي
زبان و ادبيات رودكي آكادمي علوم تاجيكستان
معادلهاي
گوناگون آوايي افعال ساده و افعال داراي پيشوندهاي تاريخي در گرشاسبنامة اسدي
طوسي(قرن 11 ميلادي)
شكلهاي
گوناگون افعال
در تشكل فعل با شكلهاي اصيل گونههاي
ديگر آنها نيز در دورة اول زبان فارسي متداول گرديدهاند. همچنان كه از «گرشاسبنامه»
و آثار ديگر دورة اول زبان فارسي بر مي آيد، شكلهاي گوناگون افعال به طور آزاد بر
به جاي همديگر استفاده شدهاند. مطابق برآورد ما در «گرشاسبنامه» چنين افعال در
دو و يا سه شكل به كار رفته كه يكي از اين شكلها گونة نخست و شكلهاي ديگر گونههايي
ميباشند كه طبق قانونيت واژهسازي قعل ضمن شكلهاي اصلي تاريخي و يا بنيادي بيرون
آمدهاند. افعالي گروه مذكور به گونههاي زيرين شكل گرفتهاند: الف) فعالهايي كه
شكل دوم آنها توسط پسوند –īdan از بن مضارع همان يك قعل پديد مي
آيند. اين قبيل قعلها هم در «گرشاسبنامه» و هم در آثار ديگر نثر دورة اول زبان
فارسي فراوان به كار رفتهاست. نمونهاي چند از اين قعلهارا مي توان ياد كرد: kāftan - kāvīdan
(از بن مضارع kav-) «كافتن»، «جستجو كردن،«تحقيق كردن»، šikāftan - šikāvīdan(از بن مضارع šikāf) «شكافتن»، سوراخ كردن»؛ شكل šikāvīdan (با آواي -v-) مخصوص يكي
از دورههاي تحولات صوتي اين فعل در آثار دورة اول، يعني گونة f/v؛ kāstan - kāhīdan(بن مضارع kāh-)
«كاستن»، «كم شدن»، «كاهش يافتن»، nigāštan - nigārīdan (بن مضارع nigār-) «نقش كردن»، «اثر گذاشتن»، «آراستن»؛
navaštan - navardīdan
(بن مضارع navard-) «طي كردن»،
«گشتن»، «رفتن»، sāxtan - sāzīdan (بن مضارع sāz-) «ساختن»، navāxtan - navāzīdan
(بن مضارع navāz-)
«نواختن»، «نوازش كردن»، dānīstan - dānidan (بن مضارع dān-) «دانستن»، sūxtan - sūzīdan
(بن مضارع sūz-)
«سوختن»؛ āvardan - āvarīdan (بن مضارع āvar-) «آوردن»، šitāftan - šitābīdan (بن مضارع šitāb-) «شتافتن، شتاب كردن»، firēftan - firēbīdan (بن مضارع firēb-) «فريفتن»، avbāštan - avbārīdan (بن مضارع avbār-)
«فرو بردن»، «خوردن»، فارسي ميانه ōbārdan ( *avapār > ōpārdan > )، supurdan - supārīdan (بن مضارع supār-)
«سپردن»، šumurdan - šumārīdan (بن مضارع šumār-) «شمردن»، afšurdan - fišurdan -fišāridan-
(بن مضارعfišār-)
«فشاردن»، yāxtan - yāzīdan (بن مضارع yāz-).
در
موردهاي جداگانه به خاطر وزن و شيوة نظم از بن مضارع چندي از افعال در اساس قالب
واژهسازي با پسوند -īdan افعاليي ساخته شدهاند كه اين شكلها
در آثار بعدي چندان رايج نگرديدهاند. اما افعالي مذكور خلاف
قالبهاي معمول واژهسازي نميباشند. به طور مثال از افعالي dānīdan - dānistan
«دانستن» و sāzīdan - sāxtan « ساختن» مي توان ياد كرد.
گونههاي آوايي چندي از
افعال. در
«گرشاسبنامه» يكجا با شكلهاي معمول و مروج افعال از چندين گونة ديگر آنها نيز
استفاده شدهاست. كاربرد اين گونه شكلها به خاطر وزن و قافيه نبوده، بلكه قعلهايي
مي باشند كه در همه اين گونههاي صوتي، در معيار زبان آن دور متداول بودهاند. برخي از اين افعال ادامة شكلهاي
كهن فارسي ميانه و برخي ديگر شكلهاي از نگاه صوتيات تغيير يافتة افعالي فارسي
ميانه و همچنين گونة ديگر آنها شكلهاي پارتي در گويشهاي خراسان متداول افعال
محسوب مي گردد. گمان ميرود كه همه شكلهاي در «گرشاسبنامه» ذكر شده براي زبان
فارسي زمان مؤلف معمول و قابل استفاده بودهاند. در اين بند چندي از اين افعالرا
همچون نمونه مي توان شاهد آورد: āhēxtan - āxtan - yāxtan - yāzīdan. از اين گونهها hāxtan
شكل مستقيم از فارسي ميانه در زبان فارسي نو ادامه يافته بوده كه بعداً اين فعل
مطابق تحولات صوتي در نتيجة اختصارات هم صدايي غير استوار h در آغاز با
گونة āxtan
در آمدهاست. از اين رو āxtan همچون شكل نو معيار فعل hāxtan يكجا با شكل كهن آن
برابر مورد استفاده قرار داشتهاست. شكل yāxtan با اواز y غيراتمولوژي ضمن
كدامي از لهجههاي خراسان (امكان دارد لهجة پارتي) شكل گرفته است.
شكل
yāxtan
(توسط آواز y )
از گونة āxtan پيدا شده اين شكل در آثار فارسي
ميانه و پارتي به نظر نمي رسد. همچنين شكل مذكور در برابر شكل فارسي ميانة hāxtan نمي توانيست وجود داشته باشد. بعداً
از بن مضارع yāxtan
در زبان دورة اول توسط پسوند -īdan
شكل yāzīdan
بيرون آمدهاست كه آن در مقابل اشكال ديگر اين فعل چندان رايج نيست. اين نكتهرا
نيز بايد تذكر داد كه در زبان فارسي ميانه و بعداً در زبان فارسي نو از بن مضارع hāxtan و يا āxtan
با پسوند-īdan شكل نو صورت نگرفتهاست.
پيدايش شكلهاي گوناگون
افعال با اين عاملهاي صوتي ارتباط دارند كه چندي از آنهارا مي توان ياد كرد: الف)
xēstan - xāstan «برخواستن».
شكل xēstan
در زبان فارسي همچون ادامة گونة فارسي ميانة axistan بوده در زبان
فارسي مصوت ā- آغاز اختصار
شدهاست. اين فعل در فارسي ميانه توسط پسوند بن ماضي -id
از بن مضارع āxēzidan
شكل گرفتهاست ]سيم الديناف 1992، 18[.
اما شكل xāstan
در دورة اول زبان فارسي با ضميمة اواز ā در ريشة فعل همچون
شكل بعدي در مقابل شكل بنيادي به كار رفتهاست. آواز مصوت ā در برخي از افعال همچون بازماندة نشانة فعل بواسطه مي باشد، ولي
در فعل مذكور اين مصوت داراي نشانة فعل بواسطه نيست؛ ب) املاء جداگانة فعل baxšīdan - baxšūdan (ū - ī) «بخشيدن»؛ پ) از راه تبديل -i-
به -a- : čidan - čadan«چيدن،
برچيدن». همچنان كه از مصرعهاي اثر بر مي آيد، شكل čadan
با تقاضاي وزن بر عوض شكل بنيادي پيدا شده و بعداً اين شكل همچون گونة ديگر اين
فعل در آثار منظوم دورة اول زبان فارسي به حيث معيار استفاده گرديدهاست. در دو
شكل نيز با پيشوند bar- برابر به كار رفتهاند؛ ت) شكلهاي معياري به گروه آوازهاي
اختمامي اساسهاي با -xt و
-št در بن ماضي: afrāxtan - afrāštan
«افراختن»، «بالا كردن». از هر دوي اين شكل با اختصار پيشوند تاريخي a شكلهاي farāxtan و farāštan ساخته شدهاست
كه اين شكلها مخصوص نظم بوده در زبان گفتاري و آثار منثور استفاده نمي شدند. فعل afrāxtan در «گرشاسبنامه» [G.,
258] از راه تحولات و تغيير صوتي به گونة furūxtan نيز آمدهاست؛ ث) از راه اختصار صامت
ريشة فعل: turunjīdan - tunjīdan
«در هم كشيدهه شدن»، «پرچين و شكن شدن»، «فشرده»، «(افسرده شدن)»[‘Amid, j. 1, 568]؛
در «لغت فرس»[L. f. 1977, 19]. بن مضارع آن
tunj-
«در هم فشردن باشد». در فعل مذكور اختصار صامت -r-
در هجاي دوم با تأثير گروه -nj-
رخ دادهاست. بايد خاطرنشان ساخت كه اين فعل نامي به صورت فعل مركب نامي tarang kardan
«ترنگ كردن» امروز در زبان فارسي تاجيكستان معمول است؛ ج) از راه اختصار (حذف)
پيشوند تاريخي a- : afkandan «افكندن» -
fikandan «افكندن»، «دور انداختن»، فارسي ميانهabgandan ( apa-kandan> >ايراني باستان apa-kan-
از فعل kandan بنياد kan-) [Henning 1933, 172; Nyberg 1974, 21].اين فعل در زبان فارسي به ويژه در آثار دورة اول در شكل abgandan
نيز آمدهاست. شكل afkandan شكل نهايي فعل مذكور بوده كه بعداً fikandan از آن بيرون
آمده است. در «گرشاسبنامه» چون ديگر آثار منظوم دورة اول زبان فارسي fikandan
بيشتر مستعمل است كه آن به قوانين نظم و هماهنگي ارتباط دارد. فعل ديگر afšāndan «افشاندن» - fišāndan «افشاندن»
فارسي ميانه afšāndan؛
چ) از راه تبديل جاي آواز مصوت آغاز i- فعل istādan و
پيدايش شكل sitādan.
در اين فعل كه در زبان فارسي ميانه به گونة estādan است، آواز مصوت آغازين مطابق قوانين
صوتيات زبان فارسي نو پيدا شده است. از اين رو از راه تبديل مصوت ريشة
فعل نو آن به گونة sitādan
در آثار دورة اول رايج مي گردد.
در زبان فارسي ميانه بن
مضارع اين فعل stān-
بوده كه از بن مذكور در زبان فارسي نو شكل بواسطة sitānīdan ساخته شده است. علامت بواسطة آن در زبان فارسي نو-ān ، اما در فارسي ميانه شكل به واسطه از آن
فعل (با علامت -ēn) ساخته شده است.
چندي از افعالي ديگر به
گونههاي صوتي گوناگون ياد شدهاند كه همه اين شكلها در آثار ديگر دورة اول زبان
فارسي نو معمول بودند. به طور مثال diraxšīdan - dirafšīdan - raxšīdan
«درخشيدن»، فارسي ميانه drafšīdan
«1 درخشيدن؛ 2 لرزيدن»؛ معناي دوم اين فعل فارسي ميانه در يلوچي drafšīdan (لرزيدن)
محفوظ ماندهاست[Saymiddinov, 1992, 21]. در زبان فارسي نو هر دو معناي در پهلوي داشتة اين فعل به يك معنا
محلول گرديدهاست. گونة raxšīdan < diraxšīdan
از راه حذف پيشوند تاريخي di- پيدا شده و بعداً آن از شكلهاي مستعمل قرار مي گيرد. اما در
«گرشاسبنامه» اين شكل در مقابل دو شكل ديگر ( diraxšīdan و dirafšīdan ) شكل مستعمل
محسوب نمي شود.
γurunbīdan «غُرُنبيدن» - γurrīdan
«غُرّيذن» - γirēvīdan
«غريويدن». اين شكلهاي نامي توسط پسوند -īdan
پيدا شده، جزء نامي آنها از سغدي در زبان فارسي اشتقاق گرديدهاست. جزءهاي نامي
آنها (γurunb, γurun, γur, γirēv) همچون واژههاي نادر از شعراي خراسان و ماوراء النهر كه نياز به
تشريح و توضيح داشتهاند، در «لغت فرس» اسدي طوسي آورده شده است كه تشريح آنها
چنين است: «بانگ و دمدمة گرفتن بود در گلو»، «بانگ نرم و شكسته بود در گلو از
گريه» و «بانگ تشنيع بود، چنان كه بهري بيرون از بهري اندرون گلو شود»[L.f.
1977, 158 - 160; Kapranov 1964, 140 - 141]. آبايف اين فعلرا چنين توضيح دادهاست: γurrīdan
زبان فارسي ايراني شرقي بانگ زدن،): بن *gr-, *gar-؛ هندي قديم grm,
grnati آواز خوانده؛ آوستايي geren-, gerente
بن «بانگ زدن»؛ پارتي grn’d «بانگ» [Abaev 1973, 333].
فعل
γurunbīdan
از نگاه ساختار با زمينة پسوند -īdan
از جزء γurunb ساخته شدهاست،
همچنان كه و. ا. كاپرانف[Kapranov 1964, 140] آوردهاست، γurun شكل γurung
ميباشد كه چنين تبدالات ( γurung > γurun يعني حذف -gدر گروه ng) در مثال ديگر واژهها
در زبان فارسي مغلوم است، اما به
نظر ما γurunb نيزبعداً با اختصار b پس از n در آخر واژه
به گونة γurun تبديل گشتهاست. شكل كامل اين جزء
نامي يعني γurunb در فعل محفوظ مانده و همچون
جزء نامي دچار تغييرات شده است. شكلهاي اين فعل همچون لغت شرقي ايراني در گويشهاي
زبان فارسي تا به امروز متداولند. فعل نامي γirēvīdan از اسم γirēv به معناي
«فرياد»، «ناله»، «غوغا»، «اضطراب» كه واژة سغدي اقتباس در زبان فارسي است، پيدا
شده، معناي «فرياد كردن»، «فغان كردن»، «ناليدن»را دارد. گونة سغدي اين فعل در
آثار سغدي بودايي γr’w - «زوزه كشيدن»،
«اُلاس كشيدن»، «فغان كردن»[Livshits, 1957, 40].
تفاوت شكلها در آوازهاي
آغازي p- در مقابل b-: pasējīdan - basējīdan «آماده كردن». شكل basējīdan از شكل نخست
بيرون آمادهاست. فعل pasējīdan كه در «گرشاسبنامه» به تحولات -i- > -j- آماده است، جزء نامي آن همچون واژة سغدي شناخته ميشود. جزء نامي آن
همچنان كه و. ا. ليوشيتس [Livshits, 34] آورده است در
شاهنامه فردوسي به گونة pasēč
(با آوازč-)
ياد مي شود. اما فعل مذكور بنابر تحولات č- به j-
در آثار دورة اول از جمله «گرشاسبنامه» در شكل
pasējīdan آمده است.
شكل basējīdan با تبديل p->-b
صورت گرفته و همين گونة صوتي همچون شكل معياري در آثار فارسي دورههاي بعدي متداول
مي گردد. در زبان فارسي معاصر و فارسي افغانستان توسط اسم basīj فعل تركيبي نامي basīj kardan «بسيج كردن» بيشتر متداول است.
شكل durūdan//daravīdan
«درويدن». شكل durūdan <
فارسي ميانه drudan(drun-) «درويدن» شكل
اصيل؛ گونة ديگر آن daravīdan از راه واژهسازي
توسط پسوند-īd ساخته شده كه بعداً از اين شكل در زبان معاصر شكل تركيبي نامي darav kardan ساخته مي شود. گونة daravīdan مخصوص زبان فارسي بوده، مدتي چند با شكل كهن فارسي ميانه در آثار
ديگر برابر به كار رفته، بعداً بر عوض شكل بنيادي مستعمل مي گردد.
فعلهاي ساده داراي پيشوند
تاريخي. اين نوع افعال هنوز از زبان ايراني باستان با پيشوندهاي گوناگون تشكيل
شدهاند كه طي تشكل در زبان فارسي ميانه پيشوندها با بن افعال آميخته شده اند و همچون جزء جداناپذير بن فعل قرار يافته
اند. از آن زمان كه گروه افعال همچون شكلهاي ساده در لغت فعل به كار رفته اند، در
زبان فارسي نيز ادامه يافته اند. معناي اين گونه افعال در تمام دورههاي تشكل زبان
يكسان ماندهاند. اين افعال تاريخاً ساخته در زبان فارسي ميانه و نو همچون افعالي
ساده معمول شده، بن فعل بدون پيشوند به طور مستقل وجود ندارد. اين گروه افعال كه
در آثار دورة اول زبان فارسي يكجا با افعال ساده به كار رفتهاند، همچون افعالي
ساده در واژهسازي زبان فارسي استفاده مي شوند. يعني چنين افعال به عنوان فعل ساده
پيشوندهاي ديگر رايج در واژه سازي فعل دورة نورا به طور آزاد قبول كرده، دوم باره
از راه ضميمة پيشوندها همچون افعالي مشتق شكل مي گيرند. چنين افعال كه شمارشان در
«گرشاسبنامه» زياد است و مي توان گفت كه بيشتر افعالي داراي پيشوندهاي متروك
معمول در دورة اول در آن آمده است، بر اساس معناي توسط پيشوندها بيرون آمده استفاده
شده اند.
گروه بندي و جدا كردن افعالي
داراي پيشوند متروك از نگاه زبان شناسي مقايسهاي و تاريخي و تاريخ واژهها كار
فوق العاده مهم مي باشد. شمار زيادي از ايران شناسان در اين زمينه پژوهشهايي
انجام دادهاند[Salemann 1900, 309 -
310;Henning 1933, 168 - 209; Rastorgyeva, Molchanova 1981, 102 - 106; Efimov, Rastorgueva, [Sharova 1982, Saymiddinov
1988, 27 - 28.
متأسفانه در كتاب «زبان ادبي
حاضرة تاجيكي» در بخش «فعل» در بارة چنين افعال اشارهاي نشده است[Ma’sumi 1973, 231 - 321]. حال آن كه تشخيص اين
قبيل افعال در تفاوت از افعالي بنيادي و در رابطه با اين مسايل تشكل بعدي آنها در
آثار دورة اول زبان فارسي و فارسي معاصر براي آموزش تاريخي لغت فعل از موضوعهاي
مهم محسوب مي گردد.
غير از اين در پژوهش م. دولتاوا [Davlatova 1969] و پژوهش
سمِيرنوا[Smirnova1959] و
بسياري ديگر از پژوهشهاي وابسته به آثار دورة اول نيز به اين گروه افعال توجه
نشده است كه اگر چنين كار صورت مي گرفت، حالا ما به آساني پي مي برديم كه كدامي از
اين افعال در آثار اين دوره چه گونه كاربرد داشتهاند.
فعلهاي داراي پيشوند تاريخيرا كه در «گرشاسبنامه» استفاده
شدهاند، مي توان به طريق ذيل گروه بندي نمود:
الف) افعاليي كه در آغاز پيشوند متروك و يا پيشوند تاريخي ā- دارند: ārāstan «آراستن»، āmēxtan «آميختن»، ākandan «آكندن»،
āvēxtan«آويختن»، āsūdan«آسودن»، ārāmidan «آراميدن»،āšuftan «آشفتن»، āzmūdan «آزمودن»، āγāzīdan«آغازيدن» و غيره.
ārāstan (> ā- *rād اوستايي rād- آماده شدن [Efimov, Rastorgueva, Sharova
1982, 142 [ ، فارسي
ميانه ārāstan)؛ āmēxtan «آميختن» ) > ايراني *a+maik [Horn
GTPh, 134; Nyberg 1974, 15] فارسي ميانه āmēxtan)، مصدر āmēxtan در مورد آميزش دادن در اصطلاح فلسفة ديني از
معناهاي اساسي آن حساب مي شود، آميزش با زمين (خاك) كه در اثر آمادهاست؛ فعل āsūdan برخلاف توضيح فرهنگ فارسي دكتر معين
از آن افعاليست كه با پيشوند ā- از زبان مشترك ايراني باستان همچون
شكل تاريخي ادامه يافته است. اين توضيح كه معين آنرا از āsūdan [Mu’īn, 56]دانستهاست، صحيح به نظر نمي رسد. فعل مذكور در زبان
فارسي ميانة اشكاني به شكل āsūtan و فارسي
ميانة ساساني āsūdan آمدهاست[MacKenzie [1971, 12.
در رابطه با اين فعل
و افعال ديگر متشابه بايد تذكور داد كه به چنين جزءها بخش كردن افعال از نگاه
ريشه شناسي خلاف دلايل تاريخي و قوانين تشكيل ريشههاي فعل در زبانهاي ايراني
باستان و ساختار سه گونة پيدايش ريشهها در نخست زبان هندو ايراني و تشكيل بعدي
همه گونه ريشهها در زبان هاي ايراني
باستان و ايراني ميانه مي باشد. با اشاره به چنين غلط فهميها در مثال فعل
مذكور اشتباهات ديگر بدين مانند در «فرهنگ معين مورد بحث قرار نخواهد گرفت. ākandan//āgandan ايراني
باستان *a-kan- [Henning 1933, 172]، در «فرهنگ
عميد» ضمن توضيح اين فعل آمدهاست:«آگندن»،«پركردن»،«انباشتن»،«آكنيدن»،«آگنيدن»و«آغندن»همگفتهشده»[Amid j.2 44]. هردوگونة
اينفعل دردورة اول زبان فارسي برابربهكار رفته، اما شكل ākandan
با حفظ صامت”-k-“
در بين دو مصوت همچون شكل كهن فعل يكجا با گونة āgandan كه تحولات بعدي آن
در زبان فارسي ميانه مي باشد، استفاده شده است. فعل āgandan
(در نتيجة تبديل -k->-g-) شكل گرفته و آن همچون شكل معياري در
مقابل شكل نخست استفاده گرديدهاست. قابل يادآوري است كه هر دو شكل اين فعل در
زبان فارسي مورد استفاده قرار نگرفتهاست. حال آن كه اين فعل در آثار فارسي
ماوراءالنهر و خراسان به ويژه آثار دورة اول زياد به كار رفته است.
āgandan
«آشفتن»، ārāmidan// āramidan
«آراميدن»، «آرميدن»، āfarīdan «آفريدن» ( > فارسي ميانه āfrīdan).
مثال :
Ki pākā tavānā xudā i buzurg,
Ki dēvē čunīn āfarīnad suturg[G., 326].
āvēxtan «آويختن»، āzmūdan «آزمودن»، فارسي ميانهāzmūdan ، اوستايي (1165)māy- «اندازهكردن» > ايرانيباستان*aviz-māy-; درپسالمها (āzmūt)[Nyberg 1974,147].
در فعل āmadan نشانة پيشوند تاريخي به خوبي روشن است. همان طور كه
از آثار فارسي ميانه بر مي آيد، madan گونة ديگرāmadan متداول است[Rastorgueva 1966, 83].
āγāzīdan «آغازيدن» = āγāz kardan «آغاز كردن» با تكيه بر گفتة ليوشيتس [Livshits 1957, 35] به پيدايش سغدي اين كلمه بار اول هنينگ و پروفسور فريمن اشاره
كردهاند.
ب) افعاليي كه در آغاز پيشوند
مترك gu- (> ايراني باستان *vi-، فارسي باستان vi- ،
اوستايي vi) [Efimov, Rastorgueva, Sharova 1982, 134] دارند: gusturdan «گستردن»، «پهن كردن»، فارسي ميانهvistardan, gusastan «گسستن»، «از هم جدا كردن»> فارسي ميانه visastan, gušūdan «گشودن»، «كشادن»، «باز كردن» >
فارسي ميانهvišādan ،gurēxtan//gurēγ
kardan «گريختن» > فارسي ميانه virēxtan از ايراني مشترك *vi+raik (اوستايي raēk) «ترك كردن»، «آزاد كردن» [Efimov, Rastorgueva, Sharova
1982, [144، به نظر مي رسد gurēγ صورت سغدي همين فعل مي باشد كه ضمن توضيح افعالي اقتباسي مفصل
تشريح خواهد شد.
Guzīdan «گزيدن» ، «آنتخاب كردن» > فارسي ميانه vazīdan, guzaštan «گذشتن» > فارسي ميانه vidaštan از ايراني مشترك vi+tarمقايسه شود
اوستايي، فارسي باستان tar- «گذشتن»،
«عبور كردن» [Efimov, Rastorgueva, Sharova 144].
gumāštan//gumardan «گماشتن»، «گماردن»، guzāštan||guzārdan
«گذاشتن»، «گزاردن» و غيره.
پ) با پيشوند مترك an- ( > ايراني مشترك *ham، فارسي باستان ham، اوستاييham-,han- ، فارسي ميانه han-)[Rastorgueva 1966, 83; Efimov, Rastorgueva, [Sharova
1982, 144; Saymiddinov 1998, 197.
angēxtan «انگيختن»، «پاش دادن»، «تحريك
كردن»، «شور دادن»، > فارسي ميانه hangēxtan; andāxtan «انداختن»،
«پرتافتن به داخل، به پايان، به بالا، به دور» و غيره» > فارسي ميانهhandāxtan . در فعل andāxtan چنان كه در
معناي پهلوي آن handāxtan ، از اينجا
در فارسي ميانه handāzag > andāza «اندازه» مي
بينيم، تابش اساسي اندازه كردن محفوظ مي باشد[Nyberg,1974,94]، angāštan «انگاشتن»،«پنداشتن» > فارسي ميانهhandāštan, andāštan ، صورت ديگر اين
فعل anbārīdan است كه در «گرشاسبنامه» نيامدهاست،
ولي در آثار ديگر دورة اول از جمله «شاهنامه» فردوسي فراوان به كار رفته است.
ت) با پيشوند متروك av-/af (> ايراني مشترك abi-، فارسي باستان abi- ، اوستاييaiwi، فارسي ميانه ab/ap)[
Efimov, Rastorgueva, Sharova 1982, 142]. afrūxtan «افروختن» >فارسي ميانهabrōxtan (از ايراني مشترك abi+rauk-، اوستايي raok- فروزان كردن، روشن كردن) [Efimov, Rastorgueva, Sharova
1982, 142]؛ afzūdan«افزودن»،
«زياد كردن» > فارسي
ميانه abzūdan (از ايراني مشتركabi-+jaw ، فارسي باستان jaw- فشار دادن)؛ afrāxtan||afrāštan «افراختن»، «بالا كردن»، «بالا برداشتن» فارسي ميانه afrastan;
afkandan//fikandan «افكندن// فكندن»، «پرتافتن» فارسي ميانه abgandan (از ايراني مشترك abi+kan ، مقايسه شود: kan-در فارسي
باستان با معني ناروشن از آنجا كندن، پرتافتن [Efimov, Rastorgueva, Sharova 1982, 142] afšāndan//fišāndan «افشاندن// فشاندن»، «تكان
دادن»، «تكاندن»؛ aftādan//fitādan
«افتاندن//فتاندن»؛afsurdan//fusurdan «افسردن// فسردن»؛ afšurdan//fišurdan«افشردن//فشردن».
avbārdan «اوباردن»، «فرو بردن». در فرهنگها
و آثار علمي صورت فارسي ميانة آنراopārtan [‘Amīd 260]، obardan [Efimov, Rastorgueva, Sharova 198, 143; [Saymiddinov
1992, 331 ضبط كرده اند كه
شكل فارسي ميانة اشكاني opārdan <*ava-parayati- [Nyberg
1974, 145]. ولي نويسندة
«گرشاسبنامه» آنرا به صورت biyavbāradat (يعنيavbāradan ) آورده است:
Hamaknūn nagūn z-asp zēr āradat,
Ba yak dam zi tan jān biyavbāradat[G., 379].
در مثالي كه آورده شد، وزن شعر امكان
نمي دهد كه اين فعل به صورت biōbāradat خوانده شود. نكتة ديگر كه قابل بحث است، آن است كه در همين اثر
فعلavbāštan (نه به صورت ōbāštan) آمده است و به احتمال قوي آن جفت فعليavbārdan است. هر دوي اين فعل
به يك معني آمدهاند، يعني به معني فرو بردن.
در يك بيت «گرشاسبنامه» سخن در بارة
ديوي مي رود كه شاه مي خواست آنرا به دار بكشد و شاعر ضمن توصيف ديو مي گويد:
Du čandān ki yak mard bardāštī,
Vay āsān ba yak dam biyavbāštī[G., 326].
يعني آن ديو آن چهرا كه دو برابر از
برداشتن يك مرد باشد به يك دم فرو مي برد. اما در «فرهنگ عميد» فعل avbārdan به معني «فرو بردن» [‘Amīd, 261] وavbāštan به معني «انباشتن»، «آكندن»، «پر كردن» [‘Amīd, 261]توضيح
شده است. به نظر مي رسد كه فعل avbāštan و anbāštan ريشة مشترك دارند و نزديكي آوايي اين دو فعل نظر
محققانرا فريفتهاست. اين چنين اين دو فعل از نگاه معني هم كمي با هم رابطه
دارند. غير از اين بايد يادآور شد كه از نگاه شكل هم افعالي avbāštan وavbārdan افعالي جفت به نظر مي آيند، از قبيل افعالي جفت: angāštan//angārdan «انگاشتن//
انگاردن»، anbāštan//anbārdan «انباشتن// انباردن»، gumāštan//gumārdan«گماشتن//
گماردن» و قانونيت تبديل -st-و -rd- در اين مورد هم مطابقت مي كند. يك انديشة ديگر آن است كه در كتاب
«Osnovi
Iranskogo yazikoznaniya» ضمن پيشوند ō فقط همين مثال ōbāštan/ōbārīdam آمدهاست و خلاص، ولي در همين كتاب در مقايسه با كتابهاي ديگر
اين دو فعل «فرو بردن» معني شدهاند[Efimov, [Rastorgueva, Sharova 1982, 143.
ث) با پيشوند متروكni- (>ايراني
*ni): nihādan«نهادن» > فارسي ميانه
nihādan; nibištan «نبيشتن» > فارسي ميانه nibištan; niyušīdan «نيوشيدن»، «گوش
كردن»> فارسي ميانهniyō(x)šidan; nihuftan «نهفتن»، «پنهان كردن» > فارسي ميانه
nihuftan گونة ديگر آن فعل nihumbidan(nihunbidan) «نهُنبيدن»، «پنهان كردن»> فارسي ميانهnihumbīdan; nivaštan//nivardīdan «نَوَشتن»، «نَوَرديدن»، «طي كردن»، «سپريدن»، «راه رفتن» > فارسي ميانه
nigaristan nivaštan//nivardīdan; «نگريستن»؛ nivāxtan//nivāzīdan «نواختن»، «نوازيدن»؛ nišastan «نشستن» >فارسي
ميانه nišastan. افعالي nišāxtan وnišāndan//nišāstan «نشاختن»، «نشاندن»، «نشاستن» صورت به
واسطة فعل nišāstan مي باشند كه همچنين در اثر استفاده
شده اند.
ج) با پيشوند متروك far- (
>فارسي باستان، اوستايي
frā- [Efimov, Rastorgueva, [Sharova 1982, 143): farmūdan «فرمودن»، farsūdan «فرسودن».
ج) با پيشوند مترك pazi-, pay- (
>فارسي باستان pati-):paziruftan «پذيرفتن» >فارسي ميانهpadigriftan; payvastan «پيوستن»؛ firēftan «فريفتن» > ايراني مشترك
pati-+raip [Rastorgyeva,
Molchanova 1981, 104].
چ) با پيشوند متروك pi-/fi- : pirāstan «پيراستن»؛
pisandīdan «پسنديدن»؛ pindāštan «پنداشتن»؛ firēftan «فريفتن».
ح) با پيشوند متروك par- (> فارسي ميانه pari-): pardaxtan «پرداختن»، «آغاز كردن»، فارسي ميانه pardāxtan ، صورت ديگر اين فعلpardaxtan «پرداختن»، «آغاز
كردن»، «دست به كاري زدن» نيز آمده است؛ «پروردن» = فارسي ميانه paristīdan«پرستيدن».
خ) با پيشوند متروك si-//zi- (>
*us-, uz- ): sigālīdan «سيگاليدن»؛ sirištan «سرشتن». غير از اين فعل zidūdan//zudūdan «زُدودن» در «گرشاسبنامه» آمده كه
پژوهشگران آنرا فعل مشتق تاريخي و پيشوند zi- را
پيشوند تاريخي از ايراني *uz- ، اوستايي us-//uz- دانستهاند [Efimov, Rastorgueva, Sharova 1982, 144].
لازم به يادآوري است كه بعضي پيشوندهاي
تاريخي با مرور هزارسالهها ساخت اصلي خودرا از دست داده، با پيشوندهاي ديگر
آميخته يا شبيه شدهاند. مثلاً در رابطه با فعل āžadan//āzadan «آژدن»، «آزدن» (> فارسي ميانه ōzan-ōzadan «كشتن») و. س. راسترگيوا، اِ. ك. ملچاناوا [Rastorgyeva,
Molchanova 1981, 103] پيشوند ā- را با پيشوند عمومي ايراني *ava- مربوط دانشتهاند: >ايراني
*ava-+gan-، اوستايي ava-gan-، بن مضارع jan-. اين فعل در ايران امروز به صورت āžadan «آژدن» وājīdan «آجيدن» به معني
خلاندن معمول است. يا فعل aftādan//uftādan «افتادن»،
«اُفتادن» > ايراني *ava - pat –اوستاييava-pat «افتادن»، غلتيدن»، «پرواز كردن». ولي فعل āzadan āžadan//ājadan «آزَدن»، «آژدن»، «آجدن» در دورة اول زبان فارسي و دورههاي بعدي
با افعالي مانند āmadan(از نگاهā- آغاز) تلفظ و نوشته
مي شود.
همان طور كه از گروه بندي بالا بر مي
آيد، بيشتر افعالي داراي پيشوند متروك كه در آثار دورة اول استفاده شدهاند، در
«گرشاسبنامه» اساساً با همان معنيهاي معمول به كار رفتهاند. ما در اين بخش كوشش
كرديم كه همة چنين افعالي به اصطلاح «مشتق» تاريخيرا گروه بندي نماييم و تا حد
ممكن گونههاي فارسي ميانة آنهارا بياوريم، تا روشن شود كه اين افعال در مرحلة نو زبان فارسي به چه گونه تغييرات
دچار شدهاند.
فهرست منابع و آثار
1.
Abaev V.I. Istoriko-etimologiчeskiy
slovar osetinskogo yazika.-M.; L.,1958, T.1.; 1973, T.11. – 448 s.; 1979,
T.111.- 358 s.; 1989, T.1U. – 325 s.
2. Asatryan G.S.
Otglagolnie imena v srednepersidskom i parfyanskom / Na materiale turfanskiх
tekstov/: AKD. – L., 1983. – 16 s.
3. Davlatova M. Glagolnaya leksika i glagolnoe
slovoobrazovanie v «Zayn-al-axbar» Gardizi (Х1 v.): AKD. – Dushanbe,
1969. – 25.
4. Kapranov,
5.
Livshish V.A., Хromov A.L. Sogdiyskiy yazik // OIYA. – M., 1981.s.348-514.
6.
Livshits V. A. Sogdiyskie slova v taddzikskom yazike //Izvestiya Otdeleniya
obshestvenniх nauk, AN Taddz. SSR,
1957, № 12,s. 31-43.
7. Rastorgueva V.S., Kerimova
A.A. Sistema taddzikskogo glagola. – M., 1964. – 292 s.
8. Rastorgueva V.S.
Srednepersidskiy yazik. – M.,1966.– 160 s.
9.
Rastorgueva V.S., Molчanova E.K.
Parfyanskiy yazik//OIYA. – M., 1981. – 148-232.
10.
Rastorgueva V.S., Molчanova E.K.
Srednepersidskiy yazik//OIYA. – M., 1981. – s.6-147.
11. Saymiddinov D. Vodzanomai fe’lhoi pahlavї. –
Dushanbe,1991. – 71 s.
12. Smirnova L.P. Yazik «Ta’riх-i Sistan». – Stalinabad, 1953. – 143 s.
13. ‘Amid H. Farhang I farsi. Tehran, 1363 hijri. J. I-II.
14. Asadii Tusi.
Garsasbnama. Tehran, 1354 hijri. – 512 c.
15. Henning W. B. Das
verbum des Mittelpersischen der Turfan-Fragmtnte//ZII. – 1933. – Bd 9. – H. 2.
– S. 158 – 253.
16. Horn P. Grundris der
neupersischen Etimologie. – Strassburg, 1893.
17. Horn P. Neuptrsische
Schriftsprache//FIPh, Bdt. 2. – Stassburg, 1898 – 1901.
18. Luγat I furs//Edited by
Habib Yaγmai. – Tehran, 1356
hijri. – 210 p.
19. MacKenzie D. N. A
concise Pahlavi Dictionary. – London, 1971. – 235 p.
20. Mu’in, Farhangi farsi. 1364
hijri. J. I-VI.
21. Nyberg N. S. A Manual
of Pahlavi. Pt. II. Glossary. – Weibaden, 1974. 284 p.
22. Salemann C.
Mittelpersisch//GIPh. 1900 – Bd 1. Abt 1.