Beliefs                           Physics                        Home                          Club
 My Articles            Contents|2|3|4|5|6|7|8|9|10|11|12|13|14|15|16|17|18|19|20|...
 
شادي حقيقي، درست همين الان، چگونه؟
 
 گپ با دكتر وين و. داير -تاريخ: 19 شهريور1381
 ساعت 10 شب به وقت تهران 
 
ترجمه: محمد حسين انصاري
تاريخ ترجمه: 21 شهريور 1381
 
 
 
 
 
 
 

 دكتر داير: سلام. باعث افتخارم است كه با شما هستم.
 
 

رفلكت پاند: شما راجع به سالگرد حادثه ي يازدهم سپتامبر (20 شهريور) چه فكر مي كنيد؟

دكتر داير: مانند بقيه من هم فكر مي كنم كه ما يكسال گذشته را در فضايي آكنده از ترس سپري كرديم.
 
آنروز من در سن ديه گو بودم. درست در روز يازدهم سپتامبر قرار بود يك صفحه ي تبليغاتي كامل در USA Today در مورد كتابي كه تازه بيرون داده بودم، بنام ”راه حلهاي معنوي براي همه ي مسائل“، بچاپ برسد. نمي دانم چقدر اين صفحه در آن روز مورد توجه قرار گرفت.

كمتر از يكساعت بعد از اينكه اين مقاله بيرون آمد، كشورمان زير و رو شد.
 
 فكر مي كنم براي حل اين مشكلي كه باآن رو به روييم يك راه حل معنوي وجود دارد. مدتي پيش  در MSNBC داستاني را كه روزي پدر بزرگي براي نوه اش تعريف كرد، بازگو كردم. او به نوه اش گفت: احساس مي كنم گويا دو گرگ در درونم با صداي بلند زوزه مي كشند. گرگ اول سرشار از خشم، نفرت، تلخي و انتقام است. گرگ دوم سرشار از عشق، مهرباني، بخشش و شكرگزاريست.

نوه نگاهي  به پدر بزرگ انداخت و گفت: ”بابابزرگ، فكر مي كني كدومشون برنده بشن؟“
 
پدر يزرگ گفت: ”هر كدوم كه بهش بيشتر غذا بدي.“
 
فكر مي كنم ما به عنوان انسان نهايتاً به جايي مي رسيم كه متوجه ميشويم  همه ي ما بدون توجه به ظاهر، باورهاي فرهنگي يا محل اقامت روي اين سياره، نقطه ي اشتراكي در قدرت يك خداي واحد داريم. 
 
يك ضرب المثل اصيل آمريكايي هست كه ميگه: ”هيچ درختي شاخه اي آنچنان احمق ندارد كه با بقيه ي شاخه ها سر جنگ داشته باشد.“ بايد ياد بگيريم كه مدت بيشتري را همچنان احمق نمانيم و آنچه كه تك درخت واحد بشريت را با شاخه هاي متعددش نگه مي دارد را بمرحله ي اجرا بگذاريم.
اين چيزيست كه راجع به امروز فكر مي كنم.
 
 

فيليس: شما چطور سالگرد اتفاقات حمله ي پارسال را فردا برگزار مي كنيد؟
 
دكتر داير: كتاب جديدي دارم بنام ”ده راز براي موفقيت و آرامش درون“. يكي از اين رازها اينست: ”سكوت را به آغوش بكش.“ يقين دارم كه توانايي حل تمام مشكلات را روي اين سياره، چه در خاورميانه، چه در افغانستان، ايرلند، اندونزي، آفريقا و هر جاي ديگري كه بي نظمي سر در آورده را با سكوت silence، ژرف انديشي meditation و ارتباط هشيارانه با خدا داريم.

يكي از چيزهايي كه در تحقيقات دريافته ايم اينست كه با سكوت مي توان ميزان سراتونين Seratonin مغز را بالا برد. اين آنزيميست كه ميزان آرامش در موقع آرامفكري relaxation  و فكر عميق در زندگيمان را بازگو مي كند.
همچنين دريافته ايم كسانيكه ژرف انديشي meditate (مراقبه و سر به جيب مراقبه بردن) مي كنند، كساني هستند كه به محيط اطرافشان غالب ميشوند.
 
حتا اگر هيچ نفعي نبرند، ميزان سراتونين Seratonin در هنگام سكوت و تماس با خدا بالا مي رود و اين به نفعمان است.
 
كلمه ي سكوت را هجا كنيد: S-I-L-E-N-T. دوباره اين حروف را به طريقي ديگه كنار هم قرار دهيم به اين كلمه مي رسيم: بشنو: listen ميرسيم. يعني سكوت بعبارتي مانند شنيدن است. من فردا سكوت ميكنم و آگاهيم را بيشتر به سوي خدا متوجه مي كنم تا با كسانيكه دوست دارند در آن فضا باشند بمانم. همانطور كه هرمان مل ويل  يكبار  اشاره كرد: ”خدا تنها صداي موجود در سكوت است.“
 
حالا كلمه ي ساكت silence  را دوباره چيني كنيم: مجوز lisence. بعبارتي سكوت مجوز رفتن بسوي هشياري برتر است.
 
(از دوباره چيني كلمات سكوت و ساكتي در فارسي ، كياست، كسوت را بدست مي آوريم.  پس مي توان با سكوت به كسوت ارتباط هشيارانه اي با خدا رسيد. همچنين سكوت مي تواند بما كياست بدهد -مترجم)
 
 

فروزتي: بزرگترين مانع بر سر راه شادي براي مردم امروز دنيا چيست؟
 
دكتر داير: در دعاهاي سنت فرانسيس آسيسي، او از ما مي خواهد تا روشهاي توليد جواب براي مسائلمان را خود ياد بگيريم. من به صورت يك دعاي خشك و خالي به اين موضوع نگاه نمي كنم. بلكه آنرا تكنولوژي هشتصد ساله اي مي دانم كه روشهاي خلق محيطي سرشار از شادي و عشق و آرامش را در فضايي آكنده از نفرت، خشم و ترس ارائه مي كند.

او بما يادآوري مي كند كه هنگاميكه انرژي كمي در روحيات ما وجود دارد،  انرژي بيشتري بدرون خود بياوريم. وقتي اينكار را بكنيم، نه تنها انرژي كمتر را از بين برده ايم بلكه آنرا به انرژيهاي بيشتر معاوضه كرده ايم. براي مثال: وقتي در اتاق تاريكي هستيد، در محيطي با انرژي كم هستيد. وقتي كه نور به حضور تاريكي مي آوريد، نه تنها تاريكي را از بين برده ايد، بلكه آنرا به روشنايي بدل كرده ايد.

وقتي در فضايي آكنده از نفرت هستيد و به اين نفرت با نفرت پاسخ ميگوييد، ميداني از انرژيهاي پايين و پست داريد. بايد ياد بگيريد كه به محيطي از نفرت، بطريقي سريع ? دوست داشتن? را وارد كنيد تا نه تنها نفرت را حذف كرده باشيد، بلكه آنرا به عشق تبديل كرده باشيد.
 
در مورد حزن و شادي هم همينطور است. اگر هنگاميكه كسي از دست شما عصباني مي شود، شما هم عصباني و يا محزون شويد، در محدوده اي از انرژيهاي ضعيف هستيد و هر كس ديگري را هم ميتوانيد ضعيف كنيد. اما وقتي به اين نفرت و خشم با آرامش و سبكبالي جواب دهيد، انرژي كم توان روحي را از بين برده و آنرا با انرژي پر توانتري جايگزين كرده ايد.

بزرگترين مانع بر سر راه زندگي لذتبخش، اينست كه تقريبا همه به حزن با حزن جواب مي دهند، به خشم با خشم و به نفرت با نفرت.
 
مسبب آرامش باش و هر جا هستي شادي و حركت را با خود به آنجا ببر و اينچنين است كه همه ي موانع برداشته مي شوند.
 
 

دن كارني: من دعا براي آرامش و صلح را شروع كرده ام. اما به نظر سخت مي آيد. و فكر مي كنم كه دليل اين سختي هم اينست كه دنيا مي گويد كه از دست صلح كاري بر نمي آيد. شما در زندگي شخصيتان چگونه دعا مي كنيد؟
 
دكتر داير: من به دعا بصورت تقلايي براي رسيدن به نتايجي كه مي خواهم  نگاه نمي كنم. دعا را چون ارتباطي با منبعم مي دانم و خود را از حاصل كار جدا مي كنم. به چيزهايي كه منكران راجع به بي اثر بودن نيايش مي گويند، كوچكترين توجهي نمي كنم.

سكوت پيشه مي كنم و انرژي دعا را بسوي دنيا راهي مي كنم و يقين دارم كه انرژي نيايش و ارتباط مستقيم با خدا، كاري كه انجامش را در نظر دارم را به انجام مي رساند. خواهش نفسم را از دعايم حذف مي كنم و به خدا به صورت يك بازرگان بزرگ آسماني يا ماشين داد و ستد غول پيكر در آسمانها نگاه نمي كنم. خدا ماشيني كه كالاهاي مفيد را به عده اي ميرساند و كالاهاي بدرد نخور را به ديگران غالب ميكند نيست.
 
مشكلات ما از زماني شروع مي شود كه خود را از چشمه مان جدا مي دانيم. فكر كن خدا اقيانوس است و تو يك ليواني. اين ليوان را در اقيانوس الهي فرو ببر تا يك ليوان خدا داشته باشي. البته نه به آن بزرگي و نه به آن قدرت اما با دعا ليوان وجودت را از خدا پر مي كني. 

وقتي چيزي خود را از چشمه اش جدا مي كند، قدرت چشمه را از دست مي دهد. اما وقتي كه دوباره به دريا وصل مي شود مي تواند زندگي اش را تقويت كند و معجزات توليد كند. همه ي آنچه كه بايد بخاطر داشته باشيم اينست كه نفـس ما بسان آن قطره ي آبيست كه از چشمه اش جدا مي شود و بايد به طريقي به اين اقيانوس متصل شود. بعد از اين اتصال حسي، هر چه دعا كنيم، اجابت مي شود و جواب مثبت مي گيرد.
 
بعضي مواقع جواب به يك دعا منفيست كه به معني بي پاسخ ماندن نيست. فقط به اين معني است: فعلا نه!
 
 

دن: اخيــرا با مفهوم ”زمان“ بطـور فزاينده اي فريب خورده ام. كتـــــــــــاب شما تحت نــــــــــام ? ببيـنيــــد، تــا باور كنيد? پيشنهاد مي كند كه ”زمان“ مي تواند مفهوم گمراه كننده اي باشد. چطور ميتوانم غيرحقيقي بودن زمان را تشخيص دهم؟
 
دكتر داير: قبل از هرچيز،  نام كتاب درست برعكس چيزيست كه مي گوييد. يعنـــــــــــــــــــــــــــي ? باور كنيـــد، تا ببـينيد?.
 
زمان از آن جادوگران بزرگ است. ما بطور همزمان در دو بعد زمان و مكان زندگي مي كنيم. هر دو تا بعد قوانين متضادي در درون خود دارند.
 
ما لحظاتي از زمان هست كه داخل اين بدن قرار مي گيريم. بدني كه يك نقطه ي شروع دارد  و در روزي به پايان عمرش مي رسد. اما درست در همان لحظات حيات در بدن، كسي كه در اين بدن قرار دارد نه نقطه ي شروعي دارد و نه پاياني، نه مرزي، نه شكلي و بطور خلاصه اصلا زمان را درك نمي كند. بنابراين جادو بقوت خود باقي مي ماند. محكوميم كه بين ايندو يكي را انتخاب كنيم. ما شكل پذير نيستيم و در عين حال شكل خاصي داريم.
 
زماني كه به بدنمان وارد شده تا باورش كنيم، چيزيست كه توسط ابزارهايي كه روي مچ دستمان جابجايش مي كنيم، اندازه گيري مي شود. اما اصلا زماني در كار نيست و زمان فقط در بدنهاي ما و افكار ما،  كه از موقعي شروع شده و نقطه ي پايان خواهد داشت، وجود دارد.

وقتي حركت بسوي هشياري تازه تر را آغاز مي كني و خود را، نه همچون موجودي بدوي كه آمده تا تجربيات آسماني كسب كند بلكه، بصورت يك موجود آسماني كه تجربيات انساني دارد نگاه مي كني، زمان در از درجه ي اعتبار مي افتد و تو شروع مي كني به ياد گيري هرچيز درستي كه ”اكنون“ اتفاق مي افتد.
 
 

دن كارني: دكتر داير، متشكرم از اينكه امروز با ما صحبت كرديد. من سه فرزند دارم، يكي 6 ساله، ديگري 9 و سومي 11 ساله. در رابطه با رخداد يازدهم سپتامبر چه به آنها بگويم؟
 
دكتر داير: من هشت فرزند بين 12 تا 35 سال دارم. به همه ي آنها گفته ام كه اين رخدادها، كه بنظر ترسناك مي آيند، فرصتهايي براي ماست تا بزرگي و قدرت الهي خود را اكتشاف كنيم.

ببين در زمان يازدهم سپتامبر 2001 (20 شهريور 80) چه رخ داد؟ در روز اول خون بيشتري نسبت به تقاضاها اهدا شد. بيشتر آنها بايد تا حالا خراب شده باشند. ميلياردها دلار كمك شد. مردم به سمت ساختمانهاي در حريق شتافتند تا غريبه هايي را نجات دهند كه تا ديروز با بوقهاي وحشتناك اتومبيل خود مي خواستند آنها را مغلوب خود كنند. داوطلبان در خيابانها صف كشيدند و بوقهاي وحشتناك اتومبيلها در تمام خيابانهاي آمريكا ساكت شدند. مردم در فرودگاهها صبور و دوست داشتني شدند. خشم محو شد و جايش را به شفقت و غمخواري داد. تمام اين رخدادها، سانت به سانت، ما را به زمينه اي برتر در مكاني بالاتر كشاند.
 
بجاي اينكه تمام تأكيدمان را روي وحشت و بيزاري بگذاريم، بياييد از اين رخدادها و رخدادهاي مشابه آن را براي يادآوري بخود براي دلسوزي بيشتر بكار ببريم. دوست داشتني تر باشيم، آرامتر باشيم و بيشتر موجودي الهي باشيم.

در مورد پرورش كودكان در كتابي كه سالها پيش بنام ”براي بچه هايت واقعا چه مي خواهي؟“ مفصل صحبت كرده ام. به اين نتيجه رسيدم كه هر زمان كه شد آنها را به انجام كاري درست جلب كنيد. بنابراين در اين مورد هم بياييد به كارهاي درستي كه انجام داده ايم نگاه كنيم، به اينكه چگونه در مواقع حوادثي مانند آتش سوزيهاي فراگير، جنگها، قحطي و بله در مواقع حوادثي مانند يازدهم سپتامبر 2002 ميتوانيم رشد كنيم و چقدر بهتر مي توان شد.
 
 

پيسكاپو: من اين نقل قول را در وب سايت شما (www.drwaynedyer.com ) يافتم: ”گذشته براي همه ي ما گذشته است و آينده براي هيچكدام از ما تضميني ندارد. همه ي آنچه فرا مي گيريم، همين است. اين چيزيست كه همه ي ما فرا مي گيريم.“ آيا اين عقيده را بعد از يازدهم سپتامبر دريافتيد يا قبل از آن؟
 
دكتر داير: در كتابي بنام ”خرد اعصار“ متني راجع به مشاهدات مردي نوشتم كه هزار سال پيش در قرن دهم زندگي مي كرده است بنام عمر خيام. در مجموعه اشعارش بنام ”رباعيات“ او مي گويد:
 
”اين انگشتان متحرك هستند كه دارند مي نويسند و همچنين براي آنچه نوشته اند حركتشان را كرده اند. نه هوش مي تواند او را گول بزند تا يك نيم خطش لغو شود و نه پارسايي. حتا گريه هاي تو نمي تواند كه يك كلمه از آنرا بشويد.“
(اصل شعر بفارسي:
زين پيش نشان بودنيها، بوده است
پيوسته قلم به نيك و بد فرسودست
اندر تقديـــــــــر، آنچه بايست، بداد
غم خوردن و كوشيدن ما بيهودست
- مترجم)

كسي كه حدود هزار سال پيش خيمه هاي كوچك در سنين ميانساليش ميساخته اين را بما يادآوري مي كند. در كتاب جديدم بنام ”ده راز سر به مهر براي موفقيت و آرامش درون“ راز پنجم مي گويد: ”به تاريخ شخصي ات تسليم باش.“ منظورم اينست كه دنبال رد زندگيت در جاهاي ديگري غير از آنجايي كه هستي نگرد.

رد يك قايق در آب بيش از خطوط پشت سرش نيست. اصلا مهم نيست كه تا چه حد سخت تلاش كني. هيچوقت نمي تواني قايق را با خطوط پشت سرش هدايت كني. اين فقط خطوطيست كه پشت سر قايق بجا مي ماند. تقدير ما همين خطوطند. نمي توان با استفاده از اين خطوط قايق را به جلو راند.
تقدير خطوطيست كه پشت سر زندگي تو بجا مي ماند. فريب است اگر باور كني كه خطوطي كه پشت سر زندگيت بجا مي مانند مي توانند زندگي امروزت را هدايت كنند.

چيزي كه زندگيت را بجلو مي برد، همان چيزيست كه قايق را بجلو مي برد. انرژي زمان حال كه بوسيله ي موتور قايق تأمين مي شود و لاغير.

كارلوس كاستاندا (نويسنده ي كتاب دون خوان) بما مي گويد: ”وقتي كه تقديري نداشته باشي، مجبور نيستي بر اساس آن زندگي كني.“  بنابراين از داستان زندگيت جدا شو و ردپاي زندگيت را فقط بر جاي بگذار و جلو برو.
 
 

كندل لايت: چطور مي توانيد خود را در سكوت طوري اداره كنيد كه تمام تداخلهاي با دنياي اطراف را براي خود از اعتبار بيندازيد؟
 
دكتر داير: من اين را ”رخنه از درون شكاف“ مي نامم.

ماه دسامبر قبل كتابچه ي كوچكي بهمراه سي دي در همين رابطه بيرون دادم.

در آن اشاره شده كه ما تقريبا هر روز به 60000 فكر جدا فكر مي كنيم.  مسأله ي اصلي اينست كه ما به همان 60000 تايي فكر مي كنيم كه ديروز فكر كرده بوديم. و تقريبا مي شود گفت كه فردا هم به همين 60000 تاي امروز فكر خواهيم كرد!

با اين حجم فكرهاي تكراري در هر روز ديگر جايي نمي ماند كه به چيزهاي ديگر فكر كنيم.
 
(مي گويند روزي پنج نفر شراكتي ماشيني براي مسافر كشي خريدند و هر پنج تا داخلش نشستند. اما پولي در نمي آوردند. چند روز بعد ناراضي پيش صاحب قبلي اتومبيل آمدند كه آنرا پس بدهند. وقتي صاحب قبل دليل را پرسيد ماجرا را گفتند. صاحب قبل گفت: آقايان، پنج نفري در اتومبيل نشسته ايد و توقع داريد براي مسافر جا بماند! حالا اين شده حكايت ما كه با اين 60000 فكر توقع داريم خلاقيت هم داشته باشيم. فكرهاي بهتر هم بكنيم و ... -مترجم)

در ذن ضرب المثلي هست كه مي گويد: ”اين سكوت بين نتهاي موسيقيست كه موسيقي را مي سازد.“

رخنه يافتن در شكاف بين اين تكرارها با فكر كردن روي يك كلمه آغاز مي شود. براي مثال با فكر روي نيايشهاي به درگاه خدا. تمام توجه تان حتا توجه درونيتان را براي مدت سي ثانيه روي كلمه ي ”پدر“ بگذاريد.

سپس بمدت سي ثانيه توجه كتان را روي ”مان“ بگذاريد. فقط اين كلمه را در مغزتان تصور كنيد.

اكنون ذهنتان را به عقب برانيد تا بمدت سي ثانيه روي فاصله ي خالي بين اين دو كلمه بماند. به پر بودن اين فاصله از سعادت دقت كنيد.

بيهوده نيست كه بگوييم اين شكاف سرچشمه ي همه ي خلاقيتهاست.

فقط با تمرين روي اين روش ساده كه اول كلمه اي را تصور كنيد، سپس كلمه ي ديگري را تصور كنيد و سپس روي فاصله ي بين ايندو متمركز شويد مي توانيد ذهنتان را براي زندگي راحت لابلاي سكوتي غني تربيت كنيد.

در اين رابطه مي توانيد به كتابچه ي تازه اي بنام ”رخنه در شكاف“ كه سايت Hay House حدود دسامبر امسال بيرون مي دهد و سي دي توضيحي بهمراه دارد، مراجعه كنيد.
 
 

لوكينگ فور جوي: طريقه ي عبادت معنوي شما چيست؟
 
دكتر داير: هميشه به ماجراي گاندي وقتي كه داخل قطاري كه به نيودهلي (يكي از شهرهاي آفريقاي جنوبي) ميرفت بود، فكر مي كنم. تكه كاغذي به او داده شد كه از او مي پرسيد: ”پيامتان چيست؟“

او به كسانيكه بيرون قطار بودند گفت: ”زندگي من پيام من است.“

به عبادت معنوي ام بصورت كاري كه با شيوه اي خاص بايد هر روز تكرارش كرد نگاه نمي كنم. نقل قولي از كريشنا مورتي يادم آمد كه مي گويد: ”حقيقت يك مفهوم نيست. حقيقت زندگي روزانه ي من است.“

چه باور كنيد چه نه، من هميشه در عبادت دائم هستم و همه ي اين چيزها را در كوتاهترين مسيرشان هر روز تمرين مي كنم و رويشان كار مي كنم.

عشقم نثار كسيست كه با دستپاچگي در جاده ها از من سبقت مي گيرد.

به كسي كه در گوشه ي خيابان به حالت احتياج افتاده است، كمي پول بيشتري مي دهم.

بين جر و بحثهاي مردم در يك سوپر ماركت مي روم و سعي مي كنم به آن محيط عشق ببرم.

در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنويم بخشش عشق است و نه اينكه يك مسيحي، كليمي، بودايي يا مسلمان باشم بلكه سعي ميكنم شبيه به مسيح، شبيه به بودا، شبيه به موسي،  و يا شبيه به محمد (ص) باشم.
 
 

بي دي بي دبليو: آيا هيچ عملي از آنهايي كه قبلا در زندگيتان در پيش گرفته ايد يا اتفاقات رخ داده در زندگيتان نيست كه بخواهيد تاريخچه ي زندگيتان باشد؟ چطور مي توانيد بين گذشته اي كه مي خواهيد به مددش خود را تعريف كنيد و آنچه كه آرزو داريد در رد زندگيتان جا بگذاريد، فرق قائل شويد؟
 
دكتر داير: همه چيز در رد زندگي مي ماند.
 
در جزء جزء آن.

اين به معني اين نيست كه من از حجم زياد اشتباهاتي كه در گذشته در زندگيم انجام داده ام چيز ياد نمي گيرم.

بينشي از سنت فرانسيس بياد مي آورم: ” من همه ي  كفرهايم را كرده ام و همه ي  نامقدسها را بوده ام. اگر خدا مي تواند در من فعال شود پس در هر چيز ديگري هم مي تواند.“

و لقب سنت فرانسيس را بعد از مرگش به او اعطا كردند!
 
 

ام اس: در سال گذشته چه چيزي از همه خوشحالتان كرده است؟
 
دكتر داير: در مراسم مذهبي كليساي ماي Maui نام بيست نفر را بردم كه در حادثه ي اندوهناك مركز تجارت جهاني از بين رفتند و من آن اسامي را روي بيست نفر ديگر نهادم.

از همه ي آنها خواستم كه تا پايان عمرشان هر روز براي آن شخصي كه اسمش رويشان است آمرزش بخواهند و براي خانواده اش دعا كنند. تمام آنها موافقت كردند كه تا پايان عمرشان هر روز اين آمرزش و دعا را براي او بكنند.

موافقت كردند كه اين كار را با شوق انجام دهند، با حالت هواخواهي و عشق. واكنش آنها به اين خواسته به من بي اندازه روحيه داد!

من يك دوست بسيار خوب را در اين حادثه از دست دادم. او در هواپيمايي بود كه برج مركز تجارت جهاني خورد بود. او كسي بود كه وقتي من سمينار عمومي مخصوص PBS را در مَس واقع در كلرادو ضبط مي كردم، جزو شنوندگان بود. نامش پگي فارلي بود. مشاور دخترم زومر. او خانواده ام را در ماچو پينچو در پرو همراهي كرد و در خيلي از زمينه هاي زندگي همچون يك قديس بود.

من براي او و خانواده اش هر روز دعا مي كنم. اخيرا با برادرش صحبت مي كردم. او بنيادي را بياد خواهرش تأسيس كرده است. اين از قدرت اين دعاهاست.

همه ي شما را تشويق مي كنم كه يك نام را از ميان اين هزاران بيابيد و يا از ميان كساني كه در آفريقا شكنجه و كشته شده و يا از ايرلند و ترجيحا از يك دين ديگر و آنرا هر روز تا آخر عمر بخاطر خدا به ياد بياوريد.

توجه كنيد به چيزي كه از آن پس اتفاق مي افتد.
 
 

كميدا: راجع به اينكه براي هر مسأله اي يك راه حل معنوي هست سخن گفتيد. چطور مي توانم بفهمم كه كي به يك راه معنوي دست يافته ام؟ چطور مي توانم آنرا بين راه حلهاي ديگر تشخيص دهم؟
 
دكتر داير:  راه حل معنوي چيزي بيش از اينكه به انرژي بيشتر دسترسي پيدا كنيد نيست. به انرژي پرتوان و سريعتري از انرژي كم توان و كند اكنون.

عشق، مهرباني، آرامش و صلح، شوق، ايمان، اينها انرژيهاي برتر معنويت هستند. وقتي آنها را جايگزين انرژيهاي بسيار ضعيف نفرا، خشم، ترس، افسردگي و اضطاب مي كنيد مي بينيد كه اين انرژيهاي كمتر تهي شده و جايشان را بطور مستحكمي به انرژيهاي برتر مي دهند.

همه ي راه حل معنوي اينست كه انرژيهاي پست تر را با انرژيهاي متعاليتر جايگزين كنيد.

انرژيها به دو دسته ي خوب و بد، درست و اشتباه، مقدس و نامقدس تقسيم نمي شود. اين فقط نتيجه گيري و قضاوت انسانهاست.

انرژي فقط به دو اندازه تقسيم مي شود. كم و زياد. تند و كند.

انرژيهاي بالاتر و سريعتر به خدا نزديكتريد. انرژيهاي كندتر و ضعيفتر وقتي رو در روي انرژي بالاتر و سريعتر قرار مي گيرند نمي توانند جان سالم بدر ببرند.

راز سر به مهر دهم در كتاب اخيرم اينست: ”دانايي به معني دوري از تمام چيزهاييست كه تو را ضعيف مي كند.“

افكار داراي انرژي كم ماهيچه هاي بدن شما را ضعيف مي كند. اگر ميخواهيد بدانيد چگونه، كتاب ”قدرتي مخالف نيرو“ نوشته ي دكتــــــــر ديويد هاوكينس را كه در سايت Hay House در دسترس است را بخوانيد.

وقتي كه فهميديد كه يك فكر دارد شما را ضعيف مي كند، مي توانيد خدا را به حضور آن انرژي كم توان بياوريد. اينكار، آن انرژي كم مقدار را به انرژي بيشتر تبديل مي كند. به انرژي مقدستر و سريعتر.

اين چيزيست كه شما خواهيد فهميد.
 
 

واي ال آر آر: به نظر مي رسد در راه رسيدن به شادي دچار گناه مي شوم. من آدم بدي نيستم اما تمايل دارم كه خود را گناهكار بدانم. چگونه مي توانم از شر اين عادت به حس گناهكاري خلاص شوم؟
 
دكتر داير: گناه يك شور و هيجان هرز رفته و بيهوده تلف شده است.

مثل اين است كه سعي كني براي ده دقيقه هم كه شده در رابطه نتايج جنگ سال 1812 احساس تقصير و گناه كني.

بخاطر داشته باش، فرقي نمي كند كه در مورد اينكه آن جنگ به چه نتايجي رسيد چقدر احساس گناه كني. اين نتيجه را عوض نمي كند.

درست ديروز ماجراي 1812 تمام شد. بعبارت بهتر امروز صبح  نقطه ي انتهاي 1812 بود. اگر در مورد هر آنچه از سال 1812 تا امروز صبح اتفاق افتاده است، احساس گناه كني، فشاري بر روانت آورده اي كه فقط مي تواند تو را از حركت درست در لحظه ي اكنونت باز دارد.

گناه بكاربردن دم حاضر است براي ساختن احساس بد در مورد چيزي كه تمام شده است.

زندگي در گذشته رخ نمي دهد، در اكنون رخ مي دهد. آنچه بايستي انجام ميدادي يا مي توانستي انجام دهي را ول كن.

وقتي كه الانت را از خودت دريغ مي كني، در واقع روي چيزي كه اتفاق افتاده است خود را از محكم مي بندي و از حركت و تكاپو باز مي ايستي. به خودت بيهوده و چرت بودن اين حالت را مدام يادآوري كن.

از گذشته ات درس بگير اما خودت را با طناب گناه به گذشته نبند.
 
 

هري جي بي: چه كار متفاوتي امسال خواهيد كرد كه سال پيش انجامش نداده ايد؟
 
دكتر داير: يكبار تعريفي از نجابت ديدم كه مي گفت: نجابت و شرافت به اين نيست كه از بقيه بهتر باشيد. بلكه به اينست كه بهتر از آنچه قبلا بوديد باشيد.

بعنوان يك انساندوست، يك معلم، يك پدر، يك انسان،  قصد دارم كمي بهتر از آنچه پارسال بودم باشم.

كمي نرمتر. كمي مهربان تر. كمتر خودپسند باشم. بغير از اينها همچنان به دويدن، شنا كردن، صحبت كردن، نوشتن، نفس كشيدن و زندگي كردن در تك تك روزها ادامه مي دهم. آنچه مولانا در قرن سيزدهم گفت را آويزه ي گوشم مي كنم كه: ” تيزي و زيركيت را بفروش و حيرت را بخر.“
(بفارسي:
خامش كن و حيران نشين، حيران حيرت آفرين
پخته سخن مردي*، ولي، گفتار خامت مي كند
-مترجم)
 
اينك به همه ي لحظات زيادي كه دارم بيش از ديروز و بيش از پارسال به ديده ي احترام نگاه مي كنم و به همه ي آنها تعظيم مي كنم.
 
 
 

ميزبان: متاسفانه به پايان آمد اين دفتر، ... اما اميد بوديم كه بتوانيم كمي با شما باشيم. با تشكر از دكتر داير عزيز براي زماني كه بما دادند و متشكرم براي تمام عشق و هشياري شما. ساعتي شگفت بود. از همه بابت سؤالات باشكوهشان ممنونم.
روز خوبي داشته باشيد.
 
 

روو: متشكرم دكتر داير. من از ايده ي شما در رابطه با زندگي نكردن در ردپاي پشت زندگي متشكرم.
 
 

كندل لايت: جوابهاي بسيار خوبي بود. متشكرم. آيا كتابي هست كه بتواند اين تمرينات را براي ما باز كند؟

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

* پخته سخن مردي يعني مرد سخن پخته و عاقلي هستي        -مترجم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
? 2002 Mohammad Hossein Ansari. All rights reserved.
 
اين مقاله تحت قانون حقوق مؤلفين است. براي استفاده از آن حتما از نويسنده اجازه بگيريد.