چيزي كه زندگيت را بجلو
مي برد، همان چيزيست كه قايق را بجلو مي برد. انرژي زمان حال كه
بوسيله ي موتور قايق تأمين مي شود و لاغير.
كارلوس
كاستاندا (نويسنده ي كتاب دون خوان) بما مي گويد: ”وقتي كه
تقديري نداشته باشي، مجبور نيستي بر اساس آن زندگي كني.“
بنابراين از داستان زندگيت جدا شو و ردپاي زندگيت را فقط بر جاي
بگذار و جلو برو.
كندل لايت: چطور مي توانيد خود را در سكوت طوري
اداره كنيد كه تمام تداخلهاي با دنياي اطراف را براي خود از
اعتبار بيندازيد؟
دكتر داير: من اين را ”رخنه از درون شكاف“
مي نامم.
ماه دسامبر قبل
كتابچه ي كوچكي بهمراه سي دي در همين رابطه بيرون
دادم.
در آن اشاره
شده كه ما تقريبا هر روز به 60000 فكر جدا فكر مي كنيم.
مسأله ي اصلي اينست كه ما به همان 60000 تايي فكر مي كنيم كه
ديروز فكر كرده بوديم. و تقريبا مي شود گفت كه فردا هم به همين
60000 تاي امروز فكر خواهيم
كرد!
با اين حجم
فكرهاي تكراري در هر روز ديگر جايي نمي ماند كه به چيزهاي ديگر
فكر كنيم.
(مي گويند روزي پنج
نفر شراكتي ماشيني براي مسافر كشي خريدند و هر پنج تا داخلش
نشستند. اما پولي در نمي آوردند. چند روز بعد ناراضي پيش صاحب
قبلي اتومبيل آمدند كه آنرا پس بدهند. وقتي صاحب قبل دليل را
پرسيد ماجرا را گفتند. صاحب قبل گفت: آقايان، پنج نفري در
اتومبيل نشسته ايد و توقع داريد براي مسافر جا بماند! حالا اين
شده حكايت ما كه با اين 60000 فكر توقع داريم خلاقيت هم داشته
باشيم. فكرهاي بهتر هم بكنيم و ...
-مترجم)
در ذن ضرب
المثلي هست كه مي گويد: ”اين سكوت بين نتهاي موسيقيست كه موسيقي
را مي سازد.“
رخنه يافتن در
شكاف بين اين تكرارها با فكر كردن روي يك كلمه آغاز مي شود. براي
مثال با فكر روي نيايشهاي به درگاه خدا. تمام توجه تان حتا توجه
درونيتان را براي مدت سي ثانيه روي كلمه ي ”پدر“ بگذاريد.
سپس بمدت سي
ثانيه توجه كتان را روي ”مان“ بگذاريد. فقط اين كلمه را در
مغزتان تصور كنيد.
اكنون ذهنتان
را به عقب برانيد تا بمدت سي ثانيه روي فاصله ي خالي بين اين دو
كلمه بماند. به پر بودن اين فاصله از سعادت دقت كنيد.
بيهوده نيست كه
بگوييم اين شكاف سرچشمه ي همه ي
خلاقيتهاست.
فقط با تمرين
روي اين روش ساده كه اول كلمه اي را تصور كنيد، سپس كلمه ي ديگري
را تصور كنيد و سپس روي فاصله ي بين ايندو متمركز شويد مي توانيد
ذهنتان را براي زندگي راحت لابلاي سكوتي غني تربيت
كنيد.
در اين رابطه
مي توانيد به كتابچه ي تازه اي بنام ”رخنه در شكاف“ كه سايت
Hay House حدود دسامبر امسال بيرون مي دهد و سي دي توضيحي بهمراه
دارد، مراجعه كنيد.
لوكينگ فور جوي: طريقه ي عبادت معنوي شما چيست؟
دكتر داير: هميشه به ماجراي گاندي وقتي كه
داخل قطاري كه به نيودهلي (يكي از شهرهاي آفريقاي جنوبي) ميرفت
بود، فكر مي كنم. تكه كاغذي به او داده شد كه از او مي پرسيد:
”پيامتان چيست؟“
او به كسانيكه
بيرون قطار بودند گفت: ”زندگي من پيام من
است.“
به عبادت معنوي
ام بصورت كاري كه با شيوه اي خاص بايد هر روز تكرارش كرد نگاه
نمي كنم. نقل قولي از كريشنا مورتي يادم آمد كه مي گويد: ”حقيقت
يك مفهوم نيست. حقيقت زندگي روزانه ي من
است.“
چه باور كنيد
چه نه، من هميشه در عبادت دائم هستم و همه ي اين چيزها را در
كوتاهترين مسيرشان هر روز تمرين مي كنم و رويشان كار مي كنم.
عشقم نثار
كسيست كه با دستپاچگي در جاده ها از من سبقت مي گيرد.
به كسي كه در
گوشه ي خيابان به حالت احتياج افتاده است، كمي پول بيشتري مي
دهم.
بين جر و
بحثهاي مردم در يك سوپر ماركت مي روم و سعي مي كنم به آن محيط
عشق ببرم.
در غالب هزاران
راه، هر روز، عبادت معنويم بخشش عشق است و نه اينكه يك مسيحي،
كليمي، بودايي يا مسلمان باشم بلكه سعي ميكنم شبيه به مسيح، شبيه
به بودا، شبيه به موسي، و يا شبيه به محمد (ص)
باشم.
بي دي بي دبليو: آيا هيچ عملي از آنهايي كه قبلا
در زندگيتان در پيش گرفته ايد يا اتفاقات رخ داده در زندگيتان
نيست كه بخواهيد تاريخچه ي زندگيتان باشد؟ چطور مي توانيد بين
گذشته اي كه مي خواهيد به مددش خود را تعريف كنيد و آنچه كه آرزو
داريد در رد زندگيتان جا بگذاريد، فرق قائل
شويد؟
دكتر داير: همه چيز در رد زندگي مي ماند.
در جزء جزء آن.
اين به معني
اين نيست كه من از حجم زياد اشتباهاتي كه در گذشته در زندگيم
انجام داده ام چيز ياد نمي گيرم.
بينشي از سنت
فرانسيس بياد مي آورم: ” من همه ي كفرهايم را كرده ام و
همه ي نامقدسها را بوده ام. اگر خدا مي تواند در من فعال
شود پس در هر چيز ديگري هم مي
تواند.“
و لقب سنت
فرانسيس را بعد از مرگش به او اعطا
كردند!
ام اس: در سال گذشته چه چيزي از
همه خوشحالتان كرده است؟
دكتر داير: در مراسم مذهبي كليساي ماي Maui
نام بيست نفر را بردم كه در حادثه ي اندوهناك مركز تجارت جهاني
از بين رفتند و من آن اسامي را روي بيست نفر ديگر
نهادم.
از همه ي آنها
خواستم كه تا پايان عمرشان هر روز براي آن شخصي كه اسمش رويشان
است آمرزش بخواهند و براي خانواده اش دعا كنند. تمام آنها موافقت
كردند كه تا پايان عمرشان هر روز اين آمرزش و دعا را براي او
بكنند.
موافقت كردند
كه اين كار را با شوق انجام دهند، با حالت هواخواهي و عشق. واكنش
آنها به اين خواسته به من بي اندازه روحيه
داد!
من يك دوست
بسيار خوب را در اين حادثه از دست دادم. او در هواپيمايي بود كه
برج مركز تجارت جهاني خورد بود. او كسي بود كه وقتي من
سمينار عمومي مخصوص PBS را در مَس واقع در كلرادو ضبط مي كردم،
جزو شنوندگان بود. نامش پگي فارلي بود. مشاور دخترم زومر. او
خانواده ام را در ماچو پينچو در پرو همراهي كرد و در خيلي از
زمينه هاي زندگي همچون يك قديس بود.
من براي او و
خانواده اش هر روز دعا مي كنم. اخيرا با برادرش صحبت مي كردم. او
بنيادي را بياد خواهرش تأسيس كرده است. اين از قدرت اين دعاهاست.
همه ي شما را
تشويق مي كنم كه يك نام را از ميان اين هزاران بيابيد و
يا از ميان كساني كه در آفريقا شكنجه و كشته شده و يا از
ايرلند و ترجيحا از يك دين ديگر و آنرا هر روز تا آخر عمر بخاطر
خدا به ياد بياوريد.
توجه كنيد به
چيزي كه از آن پس اتفاق مي افتد.
كميدا: راجع به اينكه براي هر مسأله اي يك راه حل
معنوي هست سخن گفتيد. چطور مي توانم بفهمم كه كي به يك راه معنوي
دست يافته ام؟ چطور مي توانم آنرا بين راه حلهاي ديگر تشخيص
دهم؟
دكتر داير: راه حل معنوي چيزي بيش از
اينكه به انرژي بيشتر دسترسي پيدا كنيد نيست. به انرژي پرتوان و
سريعتري از انرژي كم توان و كند اكنون.
عشق، مهرباني،
آرامش و صلح، شوق، ايمان، اينها انرژيهاي برتر معنويت هستند.
وقتي آنها را جايگزين انرژيهاي بسيار ضعيف نفرا، خشم، ترس،
افسردگي و اضطاب مي كنيد مي بينيد كه اين انرژيهاي كمتر تهي شده
و جايشان را بطور مستحكمي به انرژيهاي برتر مي دهند.
همه ي راه حل
معنوي اينست كه انرژيهاي پست تر را با انرژيهاي متعاليتر جايگزين
كنيد.
انرژيها به دو
دسته ي خوب و بد، درست و اشتباه، مقدس و نامقدس تقسيم نمي شود.
اين فقط نتيجه گيري و قضاوت انسانهاست.
انرژي فقط به
دو اندازه تقسيم مي شود. كم و زياد. تند و كند.
انرژيهاي
بالاتر و سريعتر به خدا نزديكتريد. انرژيهاي كندتر و ضعيفتر وقتي
رو در روي انرژي بالاتر و سريعتر قرار مي گيرند نمي توانند جان
سالم بدر ببرند.
راز سر به مهر
دهم در كتاب اخيرم اينست: ”دانايي به معني دوري از تمام
چيزهاييست كه تو را ضعيف مي
كند.“
افكار داراي
انرژي كم ماهيچه هاي بدن شما را ضعيف مي كند. اگر ميخواهيد
بدانيد چگونه، كتاب ”قدرتي مخالف نيرو“ نوشته ي دكتــــــــر
ديويد هاوكينس را كه در سايت Hay House در دسترس است را بخوانيد.
وقتي كه
فهميديد كه يك فكر دارد شما را ضعيف مي كند، مي توانيد خدا را به
حضور آن انرژي كم توان بياوريد. اينكار، آن انرژي كم مقدار را به
انرژي بيشتر تبديل مي كند. به انرژي مقدستر و
سريعتر.
اين چيزيست كه
شما خواهيد فهميد.
واي ال آر آر: به نظر مي رسد در راه رسيدن به شادي
دچار گناه مي شوم. من آدم بدي نيستم اما تمايل دارم كه خود را
گناهكار بدانم. چگونه مي توانم از شر اين عادت به حس گناهكاري
خلاص شوم؟
دكتر داير: گناه يك شور و هيجان هرز رفته و
بيهوده تلف شده است.
مثل اين است كه
سعي كني براي ده دقيقه هم كه شده در رابطه نتايج جنگ سال 1812
احساس تقصير و گناه كني.
بخاطر داشته
باش، فرقي نمي كند كه در مورد اينكه آن جنگ به چه نتايجي رسيد
چقدر احساس گناه كني. اين نتيجه را عوض نمي كند.
درست ديروز
ماجراي 1812 تمام شد. بعبارت بهتر امروز صبح
نقطه ي انتهاي 1812 بود. اگر در مورد هر آنچه از سال 1812 تا
امروز صبح اتفاق افتاده است، احساس گناه كني، فشاري بر روانت
آورده اي كه فقط مي تواند تو را از حركت درست در لحظه ي
اكنونت باز دارد.
گناه بكاربردن
دم حاضر است براي ساختن احساس بد در مورد چيزي كه تمام شده است.
زندگي در گذشته
رخ نمي دهد، در اكنون رخ مي دهد. آنچه بايستي انجام ميدادي يا مي
توانستي انجام دهي را ول كن.
وقتي كه الانت
را از خودت دريغ مي كني، در واقع روي چيزي كه اتفاق افتاده است
خود را از محكم مي بندي و از حركت و تكاپو باز مي ايستي. به خودت
بيهوده و چرت بودن اين حالت را مدام يادآوري كن.
از گذشته ات
درس بگير اما خودت را با طناب گناه به گذشته نبند.
هري جي بي: چه كار متفاوتي امسال خواهيد كرد كه
سال پيش انجامش نداده ايد؟
دكتر داير: يكبار تعريفي از
نجابت ديدم كه مي گفت: نجابت و شرافت به اين نيست كه از
بقيه بهتر باشيد. بلكه به اينست كه بهتر از آنچه قبلا بوديد
باشيد.
بعنوان يك
انساندوست، يك معلم، يك پدر، يك انسان، قصد دارم كمي بهتر
از آنچه پارسال بودم
باشم.
كمي نرمتر. كمي
مهربان تر. كمتر خودپسند باشم. بغير از اينها همچنان به دويدن،
شنا كردن، صحبت كردن، نوشتن، نفس كشيدن و زندگي كردن در تك تك
روزها ادامه مي دهم. آنچه مولانا در قرن سيزدهم گفت را
آويزه ي گوشم مي كنم كه: ” تيزي و زيركيت را بفروش و حيرت را
بخر.“
(بفارسي:
خامش كن و حيران نشين، حيران حيرت
آفرين
پخته سخن مردي*، ولي، گفتار خامت مي
كند
-مترجم)
اينك به همه ي
لحظات زيادي كه دارم بيش از ديروز و بيش از پارسال به ديده ي
احترام نگاه مي كنم و به همه ي آنها تعظيم مي
كنم.
ميزبان: متاسفانه به پايان آمد اين دفتر،
... اما اميد بوديم كه بتوانيم كمي با شما باشيم. با تشكر
از دكتر داير عزيز براي زماني كه بما دادند و متشكرم براي تمام
عشق و هشياري شما. ساعتي شگفت بود. از همه بابت سؤالات باشكوهشان
ممنونم.
روز خوبي داشته باشيد.
روو: متشكرم دكتر داير. من از ايده ي شما
در رابطه با زندگي نكردن در ردپاي پشت زندگي
متشكرم.
كندل لايت: جوابهاي بسيار خوبي
بود. متشكرم. آيا كتابي هست كه بتواند اين تمرينات را براي ما
باز كند؟
-
- * پخته سخن مردي يعني
مرد سخن پخته و عاقلي
هستي
-مترجم