بازگشت به صفحه اصلی                                                            

(الا اي رهگذر منگر چنين بيگانه بر گورم ( حادثه کوه

صفحه: 1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:31 عصر    

مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد                                        که ز انفاس خوشش بوي کسي مي آيد

امروز ملائک بارگاه حضرت ستار همگي اين شعر را مي خواندند چون فرشته اي به سوي آنها مي رفت

 . امروز عشق من ، زندگي من ، قلب من پر کشيد

فروزان پر کشيد

روحش شاد

che_harfha     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:33 عصر

فروزان كيه؟
.....بهر صورت تسليت

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:36 عصر

فروزان همون شقايقه

اون تو دستاي خودم پر پر شد

minosh     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:40 عصر

سلام
تسليت من رو هم پذيرا باش

خدا به شما صبر عنايت فرمايد

che_harfha     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:42 عصر

بميرم علي جون برايت
الان اون پرچم سياه را هم ديدم
.هيچي سخت تر از جدایي حالا به هر نحوي نيست
...تسليت ميگويم.تنها كاري كه از دستم بر ميايد
موهاي تنم سيخ شد

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:50 عصر

الا ، اي رهگذر ! منگر چنين بيگانه بر گورم
چه ميخواهي ؟ چه ميجوئي ؟ در اين کاشانه ي عورم ؟
چه سان گويم ؟ چه سان گريم ؟ حديث قلب رنجورم ؟
از اين خوابيدن در زير سنگ و خاک و خون خوردن
نميداني ! چه ميداني ، که آخر چيست منظورم ؟
تن من لاشه ي فقر است و من زنداني زورم
کجا ميخواستم مردن ؟!! حقيقت کرد مجبورم 
بجاي گريه بر قبرم ، بِکش با خون دل دستي
که تنها قسمتش زنجير بود ، از عالم هستي!

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:52 عصر     عادل عاشق    

چی داری میگی تو؟ مرد حسابی بیا درست و حسابی توضیح بده ببینم چی شده؟ یعنی چی؟

bigbang     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:53 عصر

سلام
 ... آقا من هم تسليت ميگم
ولي جون مادرتون يكي بگه چرا ؟؟؟ چطور ؟؟؟
علي جان ...... تو بگو ؟؟؟؟؟

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 6:58 عصر

امروز قرار بجه ها بود که بريم کوه

تو کوه کنار آبشار يه سنگ بزرگ افتاد رو سرش

...ضربه مغزي

  ...البته کن هم سرش شيکست ولي فروزان مُرد   

...تو دستاي ما پر پر شد

...هر کاري ميشد کرديم ولي

...بيشتر نميتونم بنويسم الان حالم اصلا خوب نيست

HAMZOOK     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:02 عصر

تسليت
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
         کز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:13 عصر     عادل عاشق

...گه به اين زندگي ... گه به اين روزگار ... اصلاً نميتونم باور كنم

خدا رحمتش كنه

maziar_civil     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:16 عصر

....عقاب هاي بر بالاي کوه  مي ميرند

....مردن دو  تا از دوستانم رو پارسال توي دستام تجربه کردم

....مي دونم چي مي کشين

....خدا صبرتون بده

AzAr_b     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:20 عصر

...واقعا نميذونم چي بگم وقتي شنيدم فقط گريه كردم
....روحش شاد يادش گرامي
همه امون اين سرنوشت در انتظارمونه ولي براي شقايق زود بود خيلي زود

bacche mosbat     نجشنبه 28 شهريور 1381، 7:22 عصر    

سلام
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن                من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم ميرود
. فقط ميتونم بگم تسليت ميگم.ميدونم هيچ فايده اي نداره. و هيچ کس نميتونه درکت کنه
. من وقتي خوندم شوکه شدم
....حالا هم هيچي نميتونم بنويسم,هيچي

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:24 عصر    

خدايا آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟ اون فقط 15 سالش بود

Roby     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:50 عصر

....اي كاش مثل دفعه پيش بود. فقط ي شوخي!!!! اي كاش ، اي كاش اي كاش
خدايا آخه چرا؟؟؟

Duke     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:57 عصر 

به  همه تسليت  عرض  ميکنم

بعد از  وفات  تربت  ما  در  زمين  مجو

در سينه هاي مردم  عارف مزار ماست

.... نا خوش

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 7:57 عصر

کاشکي يه شوخي بود خدايـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 8:16 عصر     قلنـــدر

خدايم آه اي خدايم
             صدايت مي‌زنم ، بشنو صدايم
شكنجه گاه اين دنيا چه ايم
به جرم زندگي اين شد سزايم
آه اي خدايم ، بشنو صدايم
مرا بگذار با اين ماجرايم
نمي‌پرسم چرا اين شد سزايم
....آه اي خدايم

ken     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 8:17 عصر

اين امداد مزخرف  داشت چه گهي مي خورد؟؟؟؟؟
حرومزاده ها اين هليكوپتر رو برا چي نفرستادن؟؟؟؟؟
من دارم كم كم واقعا عقلم رو از دست ميدم...آخه اينجا چه كشور كثافتيه كه توش يه تلفن پيدا نميشه؟
...بيخودي مي خندم بيخودي هوار مي زنم من واقعا ديوونم
هر بار كه ياد اين صحنه مي افتم كه فروزان داره رو زمين خون بالا مياره مي خوام مغزمو بكوبم به ديوار همش اين صحنه ي لعنتي جلو چشمامه
آخه چرا ما؟چرا فروزان؟
تا چند ثانيه قبل ازينكه اون سنگ تو سر فوزان و سر من بخوره  همه ميخنديديم ولي با يه اتفاق همه چي ....به گند كشيده شد
نميدونم چي كار كنم...ديوونه شدم

ken     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 8:30 عصر 

ببخشيد يه مورد ديگه... وقتي من از شما جدا شدم چي كار كردين...چه سوالايي پرسيدن؟
آمبولانس من رو دم كلانتري نگه داشت ... سرهنگه اومد با من صحبت كرد كه وقتي پدر و مادر فروزان ...اومدن من هيچ حرفي نزنم
مادر فروزان از پشت پنجره با چشماي قرمز رنگ نگاه كرد و راننده آمبولانس سريع گفت كه اين آقا با ...دختر شما نبوده
من نمي توستم به چشماي مادرش نگاه كنم...سرم رو انداختم پايين و صورتم رو گرفتم و بعد هم سريع به ...بيمارستان منتقل شدم

chose_atomi     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 8:43 عصر

(با سلامي به روح آن مرحومه(شقا يق پر پر شده ما

:ياد دارم هميشه مي گفت

.تا شقايق هست زندکي بايد کرد

حالا بي تو چه کنيم ؟

.  با عرض سميمي ترين تسليتها

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 8:43 عصر

هيچي يه سري شرو ور پرسيدن

ولي مادرش ................ خدايا

nedajooon     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:01 عصر    

سلام 
...واقعا نمي دونم چي بگم
....اخه چرا واقعا چرا
من هنوزم باورم نميشه كه ديگه فروزان رو نداريم
...فقط اميدوارم كه خدا اولا به خونوادش بعدشم به ما صبر تحمل اين فاجعه رو بده
تسليت ميگم

panteha_r     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:04 عصر

واي خداي من چي بگم  
.....نمي دونم واقعا نمي دونم

... جلو چشمامون پرپر شد
هيچ گهي نتونستيم بخوريم  
....اخه يكي نيست بگه اخه شما رو چه به كوه رفتن

bigbang      پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:06 عصر

سلام
....آقا تو رو خدا يكي پيدا شه بگيه دارين دروغ ميگين
من همين چند روز قبل داشتم براي آقاي كسخل شرح ميدادم كه اين بچه ها خيلي با هم رفيقن .. اون قديما يك نفر نوشت شقايق مرد و .تمام كلكده بهم خورد .و بعد فهميمديم دروغ گفته
.....يكي پيدا ميشه اين بار هم بگه دروغ بود تاهمه با هم بخنديد
واييييييييييي
.....كاشكي يكي پيدا شه

panteha_r     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:08 عصر    

بعد از اون صحنه
بعد از پرپر شدنش كه همه ديديم
....بعد از گيراي 3 پيچ ماموراي كلانتري
.................من يه فاجعه ديدم كه هيچ كدوم ار اين گروه 13 نفري نديدن

gharib     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:10 عصر

اصلا باور كردني نيست برام........دنيا به اين بيرحمي ميشه ؟  از خدا چرا صدا نميرسد....همينطوري يك ...سنگ از آسمون بياد عزيز آدم را با خودش بره....مگه ميشه

ali_DV     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:18 عص

تو رو خدا يکي به من بگه دروغه و عشقم نمرده

panteha_r     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:37 عصر    

بعد از اينكه از پاسگاه همه رفتيم سراغ بد بختيهامون
...................من همراه مادرش رفتم خونشون
فاجعه بوددددددددددددددددد................فاجعه
................مادرش
.................پدرش
.................برادرش
..............خاله اش
.............عمه ش
.....................مادر بزرگاش
همه از من فروزانو ميخواستن
من چي بايد مي گفتم 

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:37 عصر     عادل عاشق

آقا من نميخوام آخوند بازي در بيارم ، از آخوندا هم متنفرم ... فقط ميخوام اينو بگم كه هر چي بوده ، كار خدابوده ... فقط براش دعا كنين ... عمرش به دنيا قد نميداده ... خدا رحمتش كنه

s@hel     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 9:56 عصر

نمي شناختمش
اما تسليت مي گويم
خدا رحمتش كنه و به باز مانده هاش صبر بده
....خوش به حالش
(از اين خراب شده راحت شد(زندگي

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 10:02 عصر     بلوط

كجا گمشده اند آن لبخند ها
...كه مرا از ترسيدن از فردا باز ميداشتند
...متاسفم
همه مون يه روزي بهش ملحق ميشيم
...تا اون روز براش دعا كنيم

پنجشنبه 28 شهريور 1381، 10:05 عصر     قيصر

ضايعه از دست رفتن يكي از اهالي را به همه بچه‌هايي كه دلشون براي هم می طپه تسليت ميگم
...اميدوارم روح او قرين آسايش و رحمت ايزدي باشه
بچه ها ما را هم تو اين غم شريك بدونيد
...انصافا حالم گرفته شد
خدا به خانواده و ما دوستانش صبر بده...   روحش شاد ويادش گرامي باد

chose_atomi     پنجشنبه 28 شهريور 1381، 10:17 عصر

.هنوزم باورم نشده
.چي شد و چه اتفاقي افتاد
....چند لحظه قبلش اداي ايکيو سان و بعد اون ماجرا
.....   چند لحظه قبل عکس مي گرفت مي گفت و مي خنديد وبعد
!! هييييي خدا کرم و جلالت شکر
          اين بود رسمش؟
            اينه اون کرمت؟