بازگشت به صفحه اصلی                                                            

(الا اي رهگذر منگر چنين بيگانه بر گورم ( حادثه کوه

صفحه: 1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 

دوشنبه 1 مهر 1381، 10:14 صبح     سيـكـتـيـر

باز دوباره برگشتم
ساعت 10 صبحه ، از ساعت هشت صبح منتظر زنگ داش مشراكم
د   لعنتي زنگ بزن ديگه ، ديگه طاقت ندارم بر مي گردم كل كده
نوشته هاي داش سيا رو مي خونم ، باز به گا ميرم
كاش اونجا بودم
كاش يه لحظه مي ديدمش
ولي كيون لقت سيكتير اين موهبت هرگز به تو داده نخواهد شد
كاش الان يه كل واز شده بود و مي گفت همش كس شعره
كاش خدا ، خدا همين يه بار ، فقط همين يه بار قول مي دم
چه چيزا كه مي تونستم ازش ياد بگيرم
ولي افسوس
ديگه عرقم تاثير نداره و قرص نيز هم
خدايا يعني ميشه
مي شه پاشيمو ببينيم تعداد كلاش 121 شده
داش كينگ مي گه مي شه آدم يهو عوض شه ؟!
آره داداش مي شه ، تو ديگه شرقي داري فكر نمي كني
تو خودت رو به غرب زدي
اي كيون لقه هر چي غرب و طرز تفكرشون
داره حالم بهم مي خوره از خودم
نمي دونم چرا ؟! نمي دونم
كاشكي پنجشنبه ساعت هفت تجريش بودم
كاش اونو مي ديدم ، ولي كيون لقت
هرگز ! تو لياقتشو نداشتي
اوني كه همه مي گفتند پر از شادي بود پر از نشاط
اوني كه بيشتر از خودش ، سنش و بيشتر از خيلي از ماها مي فهميد
اوني كه هرگز نديديش و نخواهي ديد
كاشكي ...،كاشكي ...، بازم كيون لقت
قول بده ، قول بده كه ديگه كسي رو از دست ندي
همه رو ببيني ، يه همه جواب بدي ، حتي اگه اون تورو تخمش هم حساب نكرد

KoloftolmamaleK     دوشنبه 1 مهر 1381، 12:45 عصر

كلتو فرستادي ، يه دور ميري تو اتاقاي مربوطه ، كلي كل تو هر اتاق مينويسيو صفحه رو ميبندي ، حال نكردي كه كلو بفرستي ، با الكس ميچتي ميگه : منم فردا باهات ميام ، ميگي باشه ، با علي ميچتي - من و كن داريم 5شنبه ميريم سر خاكش ، تو نمياي؟ -نه ، يه پيغام تو كلكده داري ، تخم طلا دلش گرفته ، ادش ميكني ، با عادل ميچتي ، صب پا ميشي ، ولين اول مهريه كه مدرسه نميري ، پيش رو غير حضوري گرفتي ، نگرفته بوديم نميرفتي ، با تخم طلا ميچتي ، يه شعر از پروين اعتصامي ميخونه ، ياد كلاس اول راهنمائي ميفتي كه چقدر از پروين خوشت ميومد ، 3-4 سالي ميشه كه پروين رو باز نكري ، ولي اين قطعه رو هنوز كاملا حفظي ، مصرع  : اولشو كه ميخونه ، سريع مصرع دومشو ميتايپي
.
زادن و كشتن و پنهان كردن      دهر را زسم بوده ره ديرين است
الو - بفرمائيد - فاطمي هستم ، 995 - امرتونو بفرمائيد - يه ماشين ميخواستم واسه .
بهشت زهرا - الساعه مياد خدمتتون
راه ميفتي ، يارو آژانسيه كم كسخل نيست ، ميگه : چرا تنها اومدي ، آخه دوستم بود ، - آهان ، ناراحت نشو باباي منم پارسال مرد ، خود يارو سن خر پيررو داره ، ميخواد مثلا بگه مرگ حقه ، ميرسي اونجا ، آقا دم اين گلفروشيه نگه‌دار ، كدوم قطعست؟
ميريسي به قطعه ، اينجا وايستين ، من برميگردم ، پول برگشت هم حساب ميشه‌ها ، .
نترس ، مالتو نميخورم
ميگردي دنبال رديف 23 ، پيدا ميكني ، يه ذره اونورتر دارن تو سرشون ميزنن ، اينم رديف 23، شسماره 39 رو پيدا نميكني ، غم داغ برادر را ، برادر مرده ميداند "برادر" تو سرش ميزنه ، قيافة يارو نوحه‌خونِ هيچ احساسي رو منقل نميكنه ، ياد كل پيف‌پاف ميفتي ، دلت ميخواد كاري كه اون ميخواست بكنه‌رو تو بكني ولي تخمشو نداري ، يارو اصلا نميدونه اون كيه ، از روي كاغذ ميخونه ، يه عده هم ميان و يه كم پول ميذارن تو جيبش ، ياد كل ونك ميفتم ، تو به دلقك نميخندي ، اينم دلقك ، ولي يه دلقك بر عكس، اين هنرش اينه كه مردم رو به گريه بندازه ، كه اگه اينو بدوني ، تو به دلقك نميگرئئ! واسه نونه ، يه كم پول ميگيره كه اعصاب ملتو بريزه تو فرغون ، شماره 39 خاليه ، بين حدود 40 تا چاله كه خاليه ، كمي ذوق ميكني ، يه خالي بنديه ملّي ، ولي شايد اشتباه ميكني به يه يارو كه يه كم ميدي ، يارو اسكناس رو كه ميبينه ميخواد برات ساك بزنه ، رديف 23 شماره 39 ، - نداريم ، حالا بگرد ، ميبرتت همونجا كه 30 ثانيه پيش بودي ، چاله خالي ، شايد شماره و رديف رو اشتباه كردي ، به يارو ميگي : حالا شماره 23 و رديف 39 رو نگا كن ، ميبرتت اونجا ، اون جلوئي بايد باشه، ديگه حرفشو نميشوي ، يه زمين و صاف و مسطح كه روش پره فلزات كوچكيه كه روش اسم ميت رو نوشتن ، پائين يكي از اين فلزا ، كه انگار بیست سال خاكش تكون نخورده ، ميشيني ، فروزان امامي ، وقتي بابا ميميره ، پسر تابوتشو رو دوشش ميگيره ، بابا بي پسر شدي، ولي تو نميشنوي ، تو ميري جلو ، خم ميشي ، در ميزني ، سلام فروزان ، اومدم برات فاتحه بخونم ، مثل اون موقع كه سياوش قميشي ميخوندم ، نميدوني چندتا فاتحه ميخوني ، پا ميشي ، دوباره ميشيني دوتا دختر كوچيك اون دور و برن ، فكر ميكني چقدر خانوادشون بايد انسان‌هاي خري باشن كه موجودات به اين كوچكي رو ميارن اينجا ، يكي به زور سعي ميكنه نوشترو بخونه : فروزان امامي ، اون يكي هم داره به گل فكر ميكنه ، ببين ، گل مريم اينه‌ها ، يارو آژانسيه گفته كه گلارو پرپر كن رو خاكش ، گلارو با نظم ميچيني بين فلز و سنگ ، دخترا ريز ريز بهت ميخندن ، خوش به حالشون كه نميفهمن ، چند بار خاكو ميبوسي ، يه سري ميگن كسخله ، يه سريم كه به قول همون يه سري كسخلن و متوجه نميشن ، كسي تاحالا اشكاتو نديديه ، كس خوارش ، بذار ببينه ، دوباره خاك رو ميبوسي ، پا ميشي ، مياي توماشين ، باباي منم يه هفته ديگه سالشه ، ببين ، اونم مرد ، همه ميميرن ، خودتو ناراحت نكن ، دنيا همينه ، تو سعي كن خودت گناه نكني كه عذاب قبر نداشته باشي ، عذاب قبر... چه عذابي بدتر از اينكه هر روز بيان بالاي قبرت نوحه بخونن ، رو يه اتاق نوشته : رزرو نوحه‌خوان و اكو ، ياد پيف‌پاف و ونك ميفتي ، واسه نونه ، ميري خونه ، دم در ، يارو ميگه: انقدر واسه رفت ، انقدر واسه برگشت ، انقدر هم واسه توقف ، ميشه انقد ، ميدي بهش ، ميري بالا ، سلام صبا جان ، من نگارم ، اميدوارم حالت خوب باشه و اين حرفا ، زنگ ميزني بهش ، نيستش ، فحش‌هائي كه تو دلت مونده همه‌رو به نگار ميدي ، چرا " خودتم نميدوني ، ديوارش كوتاه تره ، پشيمون ميشي ، طفلك ، اونا كه اين صحنه‌رو ديدن دارن چي ميكشن ، فحش هائي رو كه ميخواستي به نگار بدي ميدي به بيكاري زنگ زده و گفته باهام تماس بگير ميخوايم بريم كوه ، كوهم كجا بوده؟ زنگ ميزنه ، الو؟ - سلام آقا - علك - ببين قضيه از بيخ خالي بندي بود ، مدرك دارم - اِ ، برو خدا روزيتو جاي ديگه بده ، - جون تو راس ميگم ، - بمير بابا ، كس خارت ، مياي كلكده ، باز ميكني ، پيغامو تايپ ميكني ، به عادل پي‌ام ميدي ، ابا بهت پي‌ام ميده ، دي‌سي ميشي ، داري ..
پيغام رو تايپ ميكني و به كارخونة "رازي" فحش ميدي ، روزگار غريبست نازنين

Pif_Paf     دوشنبه 1 مهر 1381، 12:54 عصر

 !هي
تو بودي گفته بودي كه ديگه اين ديگه اخرين كلته؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
! كرم كــــــيونه ديگه
!!! هركاري ميكني درست بشو نيست
! ميخواي نياي زرت
!پاميشي مياي
! اينه ديگه
! كاملا جدي
! بيشوخي
! بيشوخي
 !بي مسخره بازي
!بدون حاشيه
! اومدم بگم كس عمه همتون
! اخيـــــش
! راحت شدم
!يه كوچولو! خنك شدم!بزار يه حالي هم ما بكنيم
مثلا قرار بود اينجا براي عشق و حال باشه نه؟
! چه عشق و حالي دارم ميكنم من
! چشم گريون مشراك و روح خورد شده كن پيش چشممه
! چه حالي ميكنم من
بيا حاجي!بيا بازم از همون عرق ديشبيه بيا بخور....
چي؟كبدت به فاك رفته؟
دكتر گفته ابدا نخور؟
دكتر به كس ننش خنديده...........
بيا بيا باهم پيك خوري كنيم...
بيا بيا كه مزه اش يه پر خيار شوره.............
بيا....
بيا كه عرق زردشتيه.......
بيا حاجي.........
من ديگه عمري كلكده نميام.....

پفيوز اينجا چيكاري ميكني؟
هيچي به خدا!ميخواستم ببينم داش سيكتيرمون چي جواب نوشته........
!! اما ميبينم كه زير كلم اسم صاب كله
نميفههم كجا رو دستكاري كرده...
! برام مهم هم نيست
بيا اين پيك و بخوريم.....
چته؟؟
نميسازه؟
نميگيره؟؟
بيا حاجي.....
اين حاجيت همچي داره.....
بيا خودم ريديفت كنم.....
بيا گرونه اما با حاله....
بيا به خرج من.....
نه الاغ پنير چيه؟؟
! كوكاينه.....بيا كه همچين خري كه نشادور در كيــــونش ماليده باشن شد ميشي
بيا عزيز........
داشتم كس شعر ميگفتم......
همچين به تخمشون هم نبود كه يكي مرده....
: ميومدن يه خط مينوشتن
!!اين ضايه !!!!!!!!رو به هم تسليت ميگم
! خلاصه حاجي جون تسليت مارا پذيرا باشين
! به جون خانوم بچه هاتون همچين گريه كردم كه ماتحتم پاره شده خون مياد
جون من؟
!اره به جون تو
! اما سنگه رو بگو
! تلپ
! بووم بنگ
! با حاله ها
نه.؟
! بيا حاجي اين يه پيك و بزن
همچين سر حالت مياره.......
مزه علف ميده؟
.! اخه جينه خره
! خلاصه دشاتم ميگفتم كه از شدت ناراحتي شبها خوابم نميبره
! اره به جون تو!!!!!همه شب بيدارم
!اصلااينقدر ناراحتم كه نگو
ميگم حالا شمارمو بدم ؟؟
ميگيري؟
نه!؟
چرا؟؟
!!!! بابا بيخيال روحيه ام خرابه
! اذيت نكن
!!! چي ميگم؟؟ميگم بابا اين شماره منه
! زنگ بزن درد و دل كنيم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
! تلفون زنگ ميزنه
صداي بغض الود يه نفر و ميشنوي......
! سعي ميكني كه خودتو بزني به اون راه
! يعني اره
! من ناراحت نيستم
اما يه كوچولو كه حرف زد.......
تركيد ....... منم به همراهش خورد شدم.....
بيا بيا تو هم يه پيك بزن.......
بيا!بيا عزيزم....
! بيا با هم بخوريم
قطع ميكنه......
! ميشيني فكر ميكني
يكم دامبولي كسك گوش ميدي......
! ميگي شايد حالت بهتر شه
! اما نه
! بدتر ميشي
! حالا دو طرفه ناراحتي
اي خدا.......
...! اي خدا ك
!نه بيخيال
به اون چه؟
بيا عزيزم ....
! بيا فداي اون صورت قشنگت بشم بيا هم عرق بخوريم
بيا فراموش كنيم...
! بيا بيخيال بشيم
بيا عزيزم..........
بيا

دوباره صورت طرف مياد پيش چشمت........
! اه
لعنت......................................
بازم يادش ميفتي...
! هيچ خاطره اي با هم ندارين
هيچي.........
!پس چرا ناراحتي
تورو سننه؟
يكي يه جايي مرده تو ناراحتي؟؟
به تو چه؟
! تو كه نميشناحتيش
! اي كس عمم
! بيا عرق بخوريم
! بيا سيگار بكشيم
! بيا پنير بكشيم
! بيا علف بكشيم
! بيا هروئين بكشيم
بيا تل بندازيم بالا.....
بيا كوكائين بكشيم.....
بيا قرص ایکس بخوريم.......
! نه اصلا بيا وايگرا بخوريم
!حال ميده ها
! اي بابا
!كس نگو مومن!!بيخيال!ياد اون ونك ميفتي حالا ناراحتيت دوبرابر ميشه
.چرا؟اونش به تو مربوط نيست
. دوباره ميري تو خودت ياد رفقات ميفتي
ديگه چيزي ازشون يادت نيست...............
كس كلك بازيهاتون.......
دودره بازيهاتون.............
ياد وقتي ميفتي كه 5 تايي پاشدين رفتين شمال.........
! سوم دبيرستان بودي
تصديق هم نداشتين..........
محمد ماشين باباشو كش رفته بود....
يواشكي رفتين....
قرار بود صبح برين شب برگردين ولي خوش گذشت.....
خوب حال داد........
دلت نميومد دل بكني.....
سه شب تو ماشين كنار دريا خوابيدي......
حال داد....
حالا بايدبري سر قبرشون.........
. حالا هر وقت بري مطمنا يه سري هم به فروزان ميزني كه راحت خوابيده
كسي كه رفقاشو تنها گذاشت و رفت....
مثل مني كه تنها موندم...
خدايا چرا منم نمردم؟
نميدونم!ناراضي نيستم....
اما............خوب همچن لطفي هم نداره كه رفقاي جون جونيتو از دست بدي......
اونم همه باهم.....
! حميد درايور بود
خدا....................
دور درجاهايي ميزد كه ادم ان كف ميموند...
خوار اپلشو گاييده بود.......
ياد اخرين چيزي كه ديدي ميفتي.....
! شيشه
از پنجره پرت شده بودم بيرون....
هنوز بهوش بودم......
ديدم كه هيچكدومشون تكون نميخورن.....
! فقط داد زدم ممد
يا فكر ميكنم كه فرياد زدم.
صدام تو گلوم شكست.......
منم مردم منم با رفقام مردم.....
ديگه دليلي برا زندگي نداشتم..
نه دروغه......دودستي چسبيد به اين زندگي.......
! محكم
!نه دروغه
! دروغ
! دورغ
! بيا عرق بخوريم
! بيا تل بزنيم
! بيا سيگاري بار كنيم
! بيا بميريم
! بيا بزنيم تو سرمون
! بيا بخنديم
! بيا بخنديم
!بيا گريه كنيم
! بيا گريه كنيم
! بيا فرياد بزنيم
! بيا داد بزنيم
......................! بيا داد بزنيم كه اي خدا
تو بيمارستان ساساني.....
خوار كسه ها بهت نميرسن....
حالت خرابه........
داغوني.....بيشتر از جسمت روحت خورد شده...........
پدر مادر محمد و حميد اومدن عيادتت.....
تو تو تخت نشستي به همه فحش خوار مادر ميدي...
!! پرستار مياد ميگه اروم باشيد اقا
تو ميگي خفه شو خوار كسه.........
! مادرتو گاييدم
همتون خفه شين..........
مادر حميد داره ميگه خدايا چرا حميد منو بردي!؟چراي اينو نبردي!؟
من بهتم زده........
نگاهش ميكنم.....
بعد ميخندم....
ميخندم...........
ميخندم.................
دكتر مياد يه مسكن بهم ميزنه.....
خوار كسه عجب چيزيه!!ديگه چيزي نيمفهمي......
يه ماهي ميگذره.....ميارنت خونه.............ميري اون عكس 5 نفريتونو پاره ميكني...............
اندازه پوستر بود تمام ديوار اطاقم......
جاش يه كس و شعري ميچسبوني..............
نفس راحتي ميكشي....
! ميگي كيـــون لقشون ديگه مهم نيست
اما كس گفتي.....فرداش ميري بهشت زهرا...
كسي نيست...
اينقدر گريه ميكني كه جون از كونت در ميره.....
همونجا روي سنگ چهارتايشون خوابت ميبره.....
! بلند كه ميشي ميبيني جيبتو زدن
! كفشتو هم برن
. پا برهنه بدون پول پاميشي ميچرخي
! بلد نيستي
! گم ميشي
ميخواي بپرسي اما صدات بين هق هق گريه ات گم ميشه.......
! دربست ميگيري مياي
مياي بهش زهرا...
مياي سر قبر فروزان مياي ميبني كه يه دختر 15 ساله مرده...
مياي ميبيني كه مرگ تمومي نداره
مياي ميبين كه از همه جا بد مياري
! مياي ميبيني كه خيلي راحت خورد ميشي
! مياي ميبيني كه نه.....اينقدر ها هم كه نشون ميدي سنگدل نيستي
! مياي ميبيني كه نه....اينقدر ها هم كه به نظر مياد بي احساس نيستي
! مياي ميييني مه تو هم نشناخته دوستش داشتي
... پس
! پس بيا عرق بخوريم
! پس بيا برين بالا پايين كنيم
بيا بريم كس چرخ بزنيم.....
بيا حاجي بيا اين و بگير....
! ميسازتت
چيه؟
! ال سی دی غوغا ميكنه
نه!؟حال نميكني؟
 ! اوکی مشكلي نيست
بيا اينو بگير....
ميگي اين چيه؟
ميگه مرگ سياه........
نميفهمي چيه.........
ميندازي بالا.........
دو روزي از اين دنيا ميري......
ولي مخ گوزيده...........
! بيخيال
! ميگن فروزان از عرق و اين چيزا خوشش نميومد
! پس ميخوريم به سلامتي فروزان
! باشد كه مقبول اقا امام زمان قرار گيرد
اخه......
خدايا شب اول قبر تموم شده؟يعني نكير و منكر از فروازن 15 ساله ما هم چيزي پرسيدن؟
! اگه اره كس ننه اشون
! بيا حاجي بيا با هم بخوريم
بيا ...........
نه عزيز اين عرق نيست..
ابليموه بخور....
ميبره....
بيا بخور.....
! اي كس ننه ات باز كه تگر زدي

Uninvited    دوشنبه 1 مهر 1381، 2:25 عصر 

خوب ما هم بيايم دو کلوم زر بزنيم که لال از دنيا نريم ...

گفتي حالم بهم ميخوره از اينهمه دروغ . از اينهمه ريا . از اينهمه ...
آره عزيز راست گفتي ...
حال منم داره بهم ميخوره ... هيچي نگفتيم . اوني که روزي 3 بار تو مسنجر ميومد  ... بهش فحش ميداد . صفحه اي 2 تا کل تسليت ميذاشت . گفتيم کون لقش
اوني که زورش ميومد 4 کلمه باهاش حرف بزنه 10 تا شعر واسش گذاشت . گفتيم کس عمش ...
اوني که ...

کافي نيست ؟ نميخواين تمومش کنين ؟ نه ... اينطوري وجدانتون راحت نميشه ! قول  ! ميدم که نميشه
من ؟ يه آشغال عين شما ! همونقدر کثافت ! همونقدر لجن ! همونقدر ...
فقط يه چيزايي بيشتر ميدونم ... اونم اهميتي نداره ...
اهميتي نداره که ميدونم اون روزايي که از تنهايي از شب تاصبح گريه ميکرد . ساعت 5 صبح زنگ ميزد ميگفت دلم داره از غصه ميترکه کيا مثل يه موجود اضافه  ! مثل يه آشغال باهاش رفتار کرده بودن
اهميتي نداره که ميدونم اون موقع باباش کجا بود . مامانش کجا بود . عمش کجا بود و  ... خود من جاکش کجا بومدم
 ... اينها اهميتي نداره . آخه ما همه آدميم . خصلت آدميزاد همينه
کسي به اين دليل کسي رو سرزنش نميکنه ... آره عزيز چرا اينطوري نگاه ميکني ؟
تو هم يه کثافتي ! دقيقاٌ مثل من . دقيقاٌ مثل بقيه ! شايد يکم کمتر . شايد يکم بيشتر ...  ...اينش مهم نيست

اما بسه ديگه ... به خدا ديگه بسه ...
ابا لعنتي ... اون نوار مشکي رو برش دار ... حالم ازش بهم ميخوره ... وقتي  ... ميبينمش ياد دروغ ميفتم ... ياد ريا ... ياد لجن ... ياد

! آره عژيز اين خصلت بشره ... اما فکر نميکني ادامه دادنش ديگه زيادي بشريه ؟
کافيه ديگه . همه نوشتيم فروزان دوستت داشتيم . فروزان واسه هميشه در قلب ما هستي . فروزان ... خوب ديگه بس نيست ؟ همه نفهميدن ؟ به قدر کافي خودمون رو  ... گول نزديم ؟ اونقدر که خودمون هم باورمون شد که آره

وقتي زنده بود واسش چه کار کرديم ؟ کي يادش بود که اصلاٌ همچنين موجودي هست ؟ غير از اين يکي دو هفته آخر تو کل اين 8 ماه چقدر باهاش حرف زديم ؟

مرد ... راحت شد ... خدا بيامرزدش ... روحش شاد ... رفت و از شر ما خلاص  ... شد ... از شر

آره داداش حق با توه ! قات زدم ! قات زدن که شاخ و دم نداره ! معلومه ديگه ... تو هم اگه اونايي رو که من ميدونم ميدونستي قات ميزدي ! تو هم اگه ... خدا رو شکر  ... کن که نميدوني

مرد . تموم شد . آگهي ترحيم زديم . يکي چند جمله هم نوشتيم ... حالا خواستيم خودمونو گول بزنيم يا نه ! دوسش داشتيم يا نه ! اما ديگه بسه . از سر تا ته کلکده  ... هر کي رسيد يه کل باز کرد که نميدونم فروزان چي و چي
آدم خندش ميگيره . يه زماني اگه جايي غير از درد دل کل ميذاشت دردسر خوندنش هم بخودمون نميداديم . انگار نه انگار که همچين موجودي هست . انگار نه انگار که ...
 . حالا که مرده . سرتاسر کلکده و اون دلکده لعنتي شده فروزان . فروزان . فروزان

تموم شد ديگه . اونايي که دوستش داشتن خوش بحالشون . اونايي که براش ناراحت هستند برن بشينن يه دل سير گريه کنن ( ما که نکرديم ! ) اونايي هم که هنوز نفهميدن فرق شقايق با فروزان چي بود برن خوش باشن ! يه عمر نفهميدين . اينم روش ! چيز  ! مهمي هم نبوده که ناراحت از دست دادنش باشين

آره عزيز اون رفت . همه چي تموم شد . ديگه هم بر نميگرده . حالا هي ادامه بدين . همه کلکده رو پر کنين از فروزان . همه جا جار بزنين تا هر کي مياد اينجا اولين  ...چيزي که حس ميکنه بوي خون باشه . بوي مرگ باشه . بوي

يه نگاه به اطراف بندازين . همه دارن ميرن . بجز اينايي که دارن ميان و پيام تسليت ميدن ديگه کسي پاشو اينجا نميذاره . کسايي که تو تموم اين مدت با کلاشون حال کرديم . کسايي که ساعتها وقت گذاشتن تا بقيه هم حال کنن ... آره کون لقشون ... بذار برن ... مهم فقط فروزان بود ... درسته که وقتي که زنده بود اونم مهم نبود ...  ... اما الان مهم فقط فروزانه

ديروز يکي گفت : از روزي که فروزان مرد کلکده هم ديگه تعطيل شد ... نه اين ديگه خيلي زور داره ... اينکه بخوايم حالا هم چيزايي رو که خودمون عاملش بوديم  ... بندازيم گردن اون ... خداييش اينو ديگه هيچ رقمه نميتونم هضمش کنم

...

فردا ختمشه . خواهشاٌ از فردا ديگه اين تريپ رو تعطيل کنين . اين کس شعرايي که اون بالا نوشتم حرف دل چند نفر بود . تصميم گرفتم که من بيام بنويسم . يکي گفت اگه تو بگي کسي بهت گير نميده . همشون ميدونن که رابطه تو و اون چطور بود . همه ميدونن که شايد الان بيشتر از همه خودت به گا رفتي ... اگه ما بنويسيم ميان فحش ميدن . ميان کس شعر ميگن . صابکل مياد کل رو سانسور ميکنه . همونطور  ... که کل پيف پاف و سيکتير سانسور شد
جهنم . واسه من مهم نيست کي چه فکري ميکنه ... اما مهمه که بعضيا اينجا بمونن يا ول کنن برن ! مهمه که اين کلکده لعنتي هموني باقي بمونه که قبلاٌ بوده يا اين ريختي به گا بره ... مهمه که ببينم ملت با خوندن اين کلها چه ريختي به گا ميرن ! چطور ا ...
     طرف چند تا چند تا ديازپام ميده بال

ديگه حال تايپ ندارم . واسه همينها هم دهنم سرويس شد . حرفهايي بود که در نهايت يکي بايد ميزد . بذار حالا ما باشيم که ميزنيم . شايد به قول اين رفيقمون کمتر از بقيه  ...فحش بخوريم . شايد صابکل کل ما رو ديگه سانسور نکنه . شايد

دوشنبه 1 مهر 1381، 2:32 عصر     عاشق دل سوخته    

 . هر آغازي پاياني دارد و هر پايان آغازي دگر

نمي دونم اينبار چطور شروع كنم ، چون گفتن اين حرف خيلي سخته ، اما حقيقتي بيش نيست، آمدن و رفتن ، بودن و نبودن ، و اكنون دوستي نازنين از كنار ما سفر  .
كرد و رفت
قبلا هم يبار خدا حافظي كرد و رفت ولي زود باز گشت اما اينبار با لباني خندان و چشماني پر از غم زندگي و بدون خدا حافظي كوله بار سفر برداشت و راه به جاده  .
اي نهاد كه هيچ گاه پاياني نخواهد داشت
او
 رفت ، ولي ما را اندوه بار ، راه گلو ها را بسته ، لبها را دوخته ، و چشمان را . گريان ساخت
فروزان اي بهترين ، غم از دست دادن تو براي من و تمامي بچه ها غمي فراموش نشدني است ، هميشه در ياد ها خواهي ماند ، ماندگار همچون گلي كه هيچ وقت عطر  .
خوش آن از ياد نمي رود
اي عزيز با رفتن تو تمام راه هاي برگشت خراب و ويران شد و هيچ راهي براي  .
بازگشت ما از اين راه باقي نگذاشتي
پس مي آيم ، و شايد با همراهاني كه در همين روزهاي نه چندان دور يار تو باشيم و  .
در اين سفر طولاني همسفر تو
اكنون كه اين جملات را براي تو مي نويسم مي دانم كه در آغوش گرم مادر همه ما (  .
خاك ) آرام و خاموش خفته اي ، اما هميشه به ياد تو و خاطرات با تو هستم
پس به اميد روزي كه من نيز آغاز گر اين راه بي پايان باشم اين نوشته را نيز مهر  .
خاموشي مي زنم
بچه ها فراموش نكنيد كه نبايد ميدون رو خالي كرد و بايد بود و جاي فروزان رو  .
خالي نگه داشت ، به هم قول بدين

(دوستي نه چندان خوب براي تو ( محسن

دوشنبه 1 مهر 1381، 2:39 عصر     مساقر جزيره

... و فروزان خويش را بدست تقدير سپرد

بوم نقاشي ماه پيشوني اينروزها طرحي ار ديدار را با رنگ مظلوميت و معصوميت بر خود مي بيند. روحش شاد

KoloftolmamaleK     دوشنبه 1 مهر 1381، 3:00 عصر    

عقلم نميرسه ، كم ميارم ، آره داداش ، من حوصله پي‌ام دادن ندارم ، هموني كه تو ميگي ، من كسخل و ديوث و عمه قحبه‌ام ، همه حرفات درس ، ولي عزيز من ديگه حوصله مسخره‌بازياي تو و اسال تورو ندارم ، ميدونم ، هركي بخواد اونو فراموش كنه ، فراموشش ميكنه ، انگار نه انگار كه اون بوده ، هركي هم نخواد بازم ظرفِ يه مدت حالا طولاني‌تر فراموشش ميكنه ، به قول طرف هممون كثافتيم ، نميدونم از كدوم خري شنيدم كه ميگفت اگه آدم همه‌چي يادش بمونه هيچي ازش نميمونه ، اين جبر روزگاره ، نه؟ حالا ديدي ريدي ، اين جبر روزگاره ، بايد يادت بره ، منم مثل خيليايِ ديگه ناراحتم ، ولي به تخمم! اون راحت شد ، بايد واسه بقيه يه كاري كني كه اعصاب اونا راحت بشه ، نه اينكه بشيني اينجا مثل اين نوحه‌خون پوليا روضه بخوني كه همه گريه كنن ، آره ، منم ازين نوحه‌ها نوشتم ، ولي داداش يه بار ، دوبار ، حالا  ، ديدي ريدي

من ديگه حرفام تموم شد ، هرچي ميخواستم راجع ‌بهش گفتم ، توهم جون بچت .خفه‌شو ، آفرين ، خوبه ، كون لقت