بازگشت به صفحه اصلی                                                            

(الا اي رهگذر منگر چنين بيگانه بر گورم ( حادثه کوه

صفحه: 1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 

Edmond     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 2:12 صبح 

سلام
من بعد از 4 روز برگشتم
مرسي از عادل كه پيغام منو داد
بچه ها ميخوام يه چيزو بگم كه قبلاً پاني گفت
اون دوست نداشت ما ناراحت بشيم
پس ناراحت نشيم (ميدونم نميشه) اما سعي كنيم كه اونم ناراحت نكنيم
شايد بگين كاسه ي داغ تر از آش شدم
هر چي دوست دارين بگين
من فروزان رو 2 ماه بود ميشناختم
براي همينم اخلاقاشو ميشناسم
اما واسه اين نيومدم كه اعصابم خورد ميشد و اين بر خلاف چيزي بود كه فروزان دوست داشت
بارها اين رو گفته بود تو اينوايت ها و چت هاي مختلف

پس خودمون رو ناراحت نكنيم
قسمتش اين بوده

badbakht_2     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 6:43 صبح

هفته پيش سه شنبه آخرين لاگش رو نوشت و اين هفته سه شنبه مراسم ترحيمش است. هفته پيش پنج شبنه با دوستهاش قرار گذاشتن برن کوه و اين هفته پنج شنبه دوستهاش قرار گذاشتن برن سر .مزارش واقعا که انسان از يک لحظه بعد خودش هم خبر نداره

ken     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 7:34 صبح

... کيرم دهن همتون حرومزاده ها
به همديگه چي کار دارين؟ تک تکتون ميخواين بگين فروزان با من يه جور ديگه بود... تک ... تکتون مي خواين بگين من به اون بيشتر دلبسته بودم
قبوله بابا قبوله... هر چقدر ميشناختيش به تخمم... هر چقدر دوستش داشتي به تخمم... چرا بقيه رو ضايع مي کني؟ بفهم که اين همه آدم همشون ناراحت هستن
مگه اومديم اينجا بجنگيم؟
به بقيه چي کار داري که چه زري ميزنن؟ هر کي مياد اول تعداد کلاشو نگاه ميکني بعدا ميگي کس عمت تو چي ميفهمي؟ از تو بوي کير مياد...از تو بوي فلان مياد
اينجا رو هم کردين کيرکده؟ باشه...اتفاقا من هم خيلي از کيرکده خوشم مياد
ازين به بعد هر کي ميخواد کيون خودشو هوا کنه بياد اول به من بگه... خودم چنان کيرکده اي درست ميکنم که ده تا سبيل کده از بغلش دربياد

--------------------------------------------------------------------------------

و اما شما چند نفر که خودتونو گم و گور کردين...
خودشون مي دونن که کيا هستن...
خيلي بچه اين......
شما ها که آيدي ياهوتون رو عوض کردين...شما ها که ...
ريدم به اون شرفتون... آفرين خوب جلب توجه کردين...باريکلا
 

narsis     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 10:45 صبح 

چقد اين روزا همه چيز غم انگيزه اين پاييز غمگينترين پاييزيه كه من تو تمام عمرم داشتم پاييزي كه با غم و غصه شروع شد من به خاطر چند تا دليل شخصي خيلي ناراحت بودم من هميشه وقتي مشكلي دارم يهو ضربان قلبم ميره بالا و بعد تير ميكشه وتمام قفسه سينم درد ميگيره ميترسم اخرش كارم به بيمارستان بكشه دست خودم نيست عجب پاييز بديه چقد بد شروع شد من يهو از همه طرف بد اوردم يهو تنها شدم خيلي تنها يهو با اين حقيقت بزرگ روبرو شدم كه ما ادما چقد تنهاييم فهميدم كه هيچكي ادم رو به خاطر خودش نميخواد همه فكر خودشونن وبه همين دليل همه خيلي تنهان من خيلي دلم گرفته بود يك فشار روحي خيلي سنگيني رومن بود ويه درد خيلي عميقي رو قلبم سنگيني ميكرد
اومدم كلكده جايي كه هميشه دردامو توش فراموش ميكردم جايي كه هميشه هر چند براي چند لحظه توش احساس خوشي ميكردم و از ته دل شاد ميشدم ولي ديدم اين بار مثل هميشه نيست ديدم اين بار كلكده خودش پر درده راست ميگن يهو از همه جا غم و غصه رو سر ادم خراب ميشه حالا اينجا هم فضاش غمگينه مثل دل من مثل اين فصل لعنتي با اون غروبهاي دلگيرش كه ادم توش احساس خفگي ميكنه من هنوز قلبم درد ميكنه الان چند روزه ايكاش ميشد گريه كنم تا يه كم اين احساس خفگي كه مي كنم از بين بره اين روزا خيلي غمگينه من دلم خيلي گرفته خيلي تنهام خيلي احساس پوچي ميكنم احساس بيهودگي ميكنم به من بگين چيكار كنم هميشه كلكده غمهاي منو مرهم بوده هميشه شماها با حرفاي جالبتون باعث شادي من شدين ولي حالا چي حالا همتون غمتون سنگينه هر كدومتون يه مرهم ميخواين
بچه ها ببخشين كه اينارو اينجا گفتم شايد من خيلي خودخواهم شما خودتون اونقد مشكل دارين كه من نبايد با حرفام شماروناراحت تر ميكردم ولي به من حق بدين من خيلي تنهام جز شما كيرو دارم جز اينجا جايي ندارم كه با كسي درد دل كنم كاش ميشد گريه كنم بچه ها تو رو خدا از اين حالت بياين بيرون اينجا رو از اين حالت غم انگيز در بيارين كاري كنين كه روح اون مرحومه هم شاد بشه
بچه ها با من حرف بزنين به من بگين كه تنها نيستم بگين شما ها رو دارم بگين دنيا اونقدرم خشن نيست بياين از خوبيها بگيم از قشنگيها

من اين پاييز رو دوست ندارم خيلي غمگينه دلم گرفته همه جا پر غمه پر غم

bigly_bigly     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 10:51 صبح 

سلام بچه ها. اگه هميشه دنيا اينطوري بود که تمام کساني رو که دوست داريم هميشه پيشمون . بمونند پس کي چشمامون گريه ميکردند
.همگي شقايق رو دوست داشتيم.خوش به حالش رفت و راحت شود
. بذاريد اسوده بخوابه و ارزو کنيد که خوابهايي خوش ببينه
.و دل همچنان در سکوت خويش مي گريد. کاش نمي رفتي و مي ماندي با من با دلم

Professor_kKk     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 10:52 صبح

.. بوي ماه مهر.. بوي پاييز
. برگها دانه دانه مي ريزند
. زيباترين برگها مي ريزند
.. چه بخواهند.. چه نخواهند
.. چه بخواهيم.. چه نخواهيم
..حال قانون زندگي در گذر است
اما اينبار برگي از نزديکي ما بر زمين افتاد

maziar_civil     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 10:53 صبح

  ... سلام  لوتي
نخور اين  همه  پياله  غم  رو به  تنهايي  ... يه  دو سه  تا پيك  هم  واسه  اين
لوچه  بدبختت  بگذار ... درسته  درست  نيست  لوچه  هم  پيك  لوتي  بشه  اما اين
دفعه  رو واسه  ما يه  دو سه  پيك  از اون  شراب  غمت  بريز ... گرچه  شراب  غمت
  ...خيلي  تازه است  اما از هر چي  شراب  كهنه  است  بيشتر آدم  مست  غم  مي كنه
مي بره  به  اونجا كه  مي بينه  خودش  جلو آينه  وايستاده  چشماش  خيسه  ... با يه
سيلي  مي زنه  تو صورت  خودش  و مي گه  بابا ايول  مرامتو عشق  است  لوتي  ! مرد هم
گريه  مي كنه  !? تصوير تو آينه  همين  جور نگاه  مي كنه  ... باز اشك  تو چشمات
جمع  ميشه  ... يه  دوش  آب  سرد مي گيره  كه  آروم  بشه  ... اما مي بينه  لوتي
فايده  نداره  ... لوتي  به  من  يه  پيك  از اون  شرابت  بده  كه  بزنم  تو جاده
خاكي  ... حالم  از اين  جاده  آسفالته  سياه  زندگي  بهم  مي خوره  ! هر روزش  يكي
تو اين  جاده  مي ره  بيرون  ... لوتي  حالم  خيلي  خرابه  ... لوتي  به  من  بگو همه
اين  حرفها دروغه  ...

سه‌شنبه 2 مهر 1381، 10:57 صبح     حامد يو 

.....!!!!!!!! و امروز
!! سه شنبه
!!! دوم مهر ماه سال هزار و سيصد و هشتاد و يك
!!! پنج روز از اون واقعه دردناك ميگذره
!! هنوز فكرش و ميكنم موهاى بدنم سيخ ميشه
! امروز مجلس ختم اونه
!! من كه هنوز باور نميكنم به همين سادگى يه آدم بميره
!!به همين سادگى بره اون دنيا
!!به همين سادگى ديگه بين ما نباشه
!!و به همين سادگى جلوى چشم خودم دار فانى و وداع كنه

!!! عجب غلطى كرديم رفتيم كوه
!! عجب غلطى كردم اومدم ايران
!!عجب غلطى كردم اومدم و بچه ها رو ديدم
 .....................!!!عجب غلطى كردم
!!حس تايپ ندارم

!!تا بعد

Professor_kKk     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 11:00 صبح

آرام شويد.. آرام مي شويد..
با خود کنار بي آييد..
سعي کنيد يک کار براي آرامش بوجود آوريد..
خدا قبلاً اين را فراهم کرده..
اما بايد بخواهيد..
اشک بريزيد..
به خود بگوييد دارم آرام مي شوم..
خالي شويد..
احساس کنيد که خالي هستيد..
به فروزان هم فکر کنيد..
مي دانيد..
دوستش داشتيد..
نفس عميق بکشيد..
اين کار را چند بار تکرار کنيد..
بهتر است کنار پنجره اين کار را کنيد..
اين را را همين الآن انجام دهيد..

سه‌شنبه 2 مهر 1381، 11:17 صبح     سيـكـتـيـر

 : سلام عزيزان
هممون خيلي ناراحتيم ، خيلي
فكر نمي كنم كه اينا از رويه ريا باشه
مي دونيد ، من فكر مي كنم همه داريم يه چيز رو مي گيم
ولي هر كي به يه شكلي
يكي مياد يه تسليت مي گه
يكي مياد از اون روز يا از او مينويسه
يكي مياد به خودش فحش ميده
يكي مياد به ديگرون فحش ميده
يكي هم مياد خداحافظي مي كنه
مي دونيد ، ما همه هم درديم
ولي فقط حرفهاي همو نمي فهميم
نمي دونم چرا ؟ چرا؟
همون به فاك رفتيم
به بد فاكي هم رفتيم
اين حادثه واسه هممون يه تجربه تلخه
يه تجربه خيلي خيلي تلخ
ولي الان تو اين برهه مهم اينه كه از اين تجربه ي تلخ عبرت بگيريم
همه دارن اينو مي گن هر كي به يه شكلي
ولي ما نمي دونيم اونو چه جوري بيان كنيم
داش نيما، داش علي ،داش كاوه، داش مشراك، داش سيا،داش كلفت ،داش كن ،داش پيفي، داش عاشق ، داش حامد يو ،داش ابا چس و  همه داداشهاي من ،همه ي ليدي هاي كل كده ،همه تازه واردها ، همه گريب ها ،همه تازه كل ها ، همه كل گرها ، همه كل گرهاي خدا
بيايم ، بيايم از اين حادثه درس بگيريم ، اين حادثه رو فراموش كنيم
و نه فروزان رو ، بيايم چهره ي خونيش رو فراموش كنيم ، عوضش چهره شاد و خندان اونو بياد داشته باشيم واسه هميشه
بيايم همگي با هم دست تو دست هم كل كده رو از اول به سازيم
كل كده اي كه هممون آرزوش رو داريم
كل كده اي كه فروزان آرزوش رو داشت
بيايم ديگه به هم توهين نكنيم
بقول داش كاوه واسه خودمون دشمن نتراشيم
عوضش دوستاي خوبي واسه هم باشيم
تو اين دوره زمونه چيزي كه زياده دشمنه و چيزي كه نايابه دوسته
بيايم تا  زنده ايم قدر هم رو بدونيم
بيايم يادمون باشه آدما به همين سادگي مي ميرن
بيايم با هم باشيم ، به درد دل هم گوش كنيم
خودمون درد دل كنيم
بيايم ديگه نوحه نخونيم
كس شعر بگيم كس شعر بشنفيم
بيايم ،نريم ، بمونيم ، گود رو خالي نكنيم
بيايم از خودمون شروع كنيم
بيايم ديگه شعار نديم ، عمل كنيم
آره ابـا ! اون نوار سياه رو وردار
ديگه ما نمي خوايم اونو بينيم
ياد اون هميشه در قلبهايمون هست ديگه احتياجي به اون نوار سياه لعنتي نيست
خواهشان بيام بعد ختمش جو رو عوض كنيم
همه نوار هاي سياهشون رو ور دارن
امضا هاشون  رو بر گردنند به حالت اول
بيايم درس بگيريم ، همه  ، همگي با هم
و دوباره شروع كنيم دوباره از از سر
و كل كده اي نو بسازيم
........و هممون نو شيم

chose_atomi     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 11:27 صبح

!!((ساعت: 6:00 صداي مادرم مياد : (( اخيش بالا خره خوابيد
   .
وشروع ميکنه بابام حرف زدن
     .
تصميم ميگيرن منو ببرن پيش دکتر
  .
 ساعت :13:00 مطب دکتر اعصاب و روان
.
وارد مي شم دکتر با صورتي شاد سلام ميکنه
ميگه : خوب عزيزم ما جرا چيه؟
......
منم شروع مي کنم از اول: پنجشنبه ساعت 7 دم پست خونه و
  .
 تا ساعت 15:30 من تمام ماجرارو يه جوري گفتم
 .
  يه سري قرص و دوا مي ده
   .
ميام بيرون در حاليکه هر دومون گر يه مي کنيم

!!!!!خنده داره دکتر هم گريه ميکرد

سه‌شنبه 2 مهر 1381، 12:52 عصر     عادل عاشق 

سيكتير جون دمت گرم ... حرف دلمو زدي ... آره دوستان ...فروزان الان بين ما نيست ... هر كس به اندازه ي آشنايي اي كه باهاش داشت . ناراحته و تسليت ميگه ... امروز كه مراسمشه  ولي از فردا ديگه اون علامت سياه رو بردارين و دوباره از نو شروع كنيم ... خواهشاً جا نزنين و به فكر ترك كلكده نباشين ... اينطوري خيلي بهتره

badbakht_2     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 6:36 عصر 

امروز رفته بودم مراسم ختمش بيچاره پدرش اصلا ناي ايستادن نداشت. دوستهاي کوهش هم آمده بودند. و يک پوستر بزرگ که مجموعه بعضي نوشته هايش در وبلاگهاي مختلف بود چاپ کرده بودند که پوستر جالبي يود. مادرش هم بيچاره خيلي در مسچد ناله ميکرد. يک عکس هم در جلوي منبر برايش گذاشته بودند که کاشکي يکي از دوستهايش بتونه اونرو در وبلاگش بگذاره. البته صفحه تسليت روزنامه ايران ديروز عکشو چاپ کرده بود ولي عکس قبلي طبيعي تر بود. روضه خون مسجد هم يکي از شعرهايش را خواند که من حسابي گريه کردم. دوستهاي .کوهش هم برايش يک دسته گل بزرگ آورده بودند. و بيرون جمع شده بودند

ken     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 6:52 عصر

... امروز ختمش بوديم
از همه بچه هاي وبلاگ ها به خصوص پرشین بلاگ تشكر مي كنم بخاطر همدرديشون و همچنين ...هديه اي كه به ما دادند

سه‌شنبه 2 مهر 1381، 9:31 عصر     عاشق دل سوخته

 . بنام تنها معبود هستي

نمي دونم آخرين نوشته فروزان رو خونديد يا نه ؟
 : اما اولين جمله اون اين بود كه

" تا حالا شده ميون يه جمع احساس تنهايي كني ؟ "

 . خوب امروز من براي چندمين بار اين تجربه تلخ رو تجربه كردم
آره واقعا مي فهمم كه فروزان چي مي گفت ، واقعا خيلي سخته كه ميون يه جمع باشي و احساس  . تنهايي كني
هر چند كه با فروزان بر خورد زيادي نداشتم و تنها 5 ساعت رو در رو باهاش بودم اما وافعا  . جاي خاليش رو حس مي كنم
اي كاش الان هم كنار ما بود ، هر چند كه تنها دليل جمع شدن ما هم امروز ، به خاطر نبودن  . فروزان بود
مثلا جمع شده بوديم كه چاي اون رو خالي كنيم و يادي از اون كنيم اما تنها كاري كه نكرديم ياد  . اون بود
 . وا قعا كه ما چه زود همديگه رو فراموش مي كنيم
تنها وقتي تو يادها و خاطره ها هستيم كه خودمون هم باشيم ، اما وقتي كه وقت ، وقت رفتن بشه و  . بريم هم فراموش مي كنن كه يه روز آدمي هم به اين اسم ميونشون بوده
 . به قول قديمي ها دير و زود داره اما سوخت و سوز نداره
 . به هر حال فراموش مي شيم
 . اما من نمي خوام كه هيچ وقت فراموش كنم و فراموش هم نمي كنم
مي دونم كه خواست خدا بود كه فروزان پر بكشه و زنگ خطري باشه براي ما تا بدونيم كه هميشه  . مرگ در يك قدمي ماست
همه به طريقي خودشون رو به بي خيالي يا همون كوچه علي چپ مي زنن اما من نمي تونم كه . اينطور باشم
 . بازم چشمم به اون بالايي كه كي زمان رفتن من مي رسه
 . به هر حال به اميد روزي كه زمان مرگ من هم فرا برسه اين نوشته رو هم تموم مي كنم
 . اميد وارم كه همگي شاد و خوش باشيد

just_for_foroozan     سه‌شنبه 2 مهر 1381، 11:23 عصر

. سلام دوستان. من ميخاستم يه موضوعي رو بگم
همه ما ديديم كه چه راحت ميشه يه آدم از ميون ما پر بكشه و بره... و بعدازاون هممون ناراحت باشيم و باخودمون بگيم كه كاشكي قبلا باهاش بيشتر صحبت مي كرديم! ولي خوب اين حرفها فايده نداره! بحرحال اون رفته... هممون بغضمون گرفت...هممون گريه كرديم(بخدا من كه نميشناختمش هم كلي گريه كردم!!) اما اين وسط يه عده شروع كردن بهم پريدن!...  آخه اداماي خوب... نميخاين ازين اتّفاق يه درسي فردا يكي از ماها فوت كرد! اونوقت ميخاين بره اون هم كل باز كنين كه وااااااااي عجب ادم خوبي بود من خيلي دوستش داشتم؟! نميشه ديگه... بياين ازهمين الان همه به هم خوبي كنيد...بياين دوستي هامونو بيشتر كنيم...بياين كاري كنيم كه فردا شرمنده هم نشيم...فروزان حتما اينطوري خوشحال ميشه... پس فراموش نكنيد هيچ وقت بهم نپريم و هميشه دوستي رو پيشه كنيم.
روحش شاد

پنجشنبه 4 مهر 1381، 11:15 صبح     تازه‌وارد

خب بچه‌ها يك هفته از اون واقعه گذشت
از همتون ممنونم كه اينجا با خونواده فروزان همدردي كردين.......... ولي فكر ميكنم ديگه كافي ........ باشه....... اين مبحث تخته ميشه

به ونك هم بخاطر فوت خواهرش تسليت ميگم

فعلاً..........